فرهنگ و ادب
شهريار به روايت هوشنگ ابتهاج
قهر و آشتی شهریار
شهريار ظاهراً سرشو بلند كرد و ديد كه من دارم گريه ميكنم.... ببينيد يه تشكچه توي اتاق بود مثلاً به عرض 90 سانت، اتاق تنگي هم بود، يه تشكچة ديگه هم به عرض 90 سانت كنارش بود. يه سفرهاي هم به عرض يه متر جلوش پهن بود كه چراغش و كاسه و نگاري .....
پیرمردی، مفلس و برگشته بخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
هم پسر، هم دخترش بیمار بود
هم بلای فقر و هم تیمار بود
این، دوا میخواستی، آن یک پزشک
این، غذایش آه بودی، آن سرشک
این، عسل میخواست، آن یک شوربا
این، لحافش پاره ب...
شعری زیبا از قیصر امین پور
صبح یک روز سرد پائیزی روزی از روز های اول سال
بچه ها در کلاس جنگل سبز جمع بودند دور هم خوشحال
بچه ها غرق گفتگو بودند بازهم در کلاس غوغا بود
هریکی برگ کوچکی در دست! باز انگار زنگ انشاءبود
 ...
عمان ساماني از جمله اجله شعرا و عرفا بوده و در سخنوري نيز يد طولايي داشته است. او پس از تحصيل علوم، ارادتمند ميرزا محمد هادي پاي قلعهاي ميشود و بدين ترتيب وارد جرگهي تصوف ميشود و از فيض معاشرت و شاگردي وي به درجات عالي شوق و ذوق د...
علامه حاج ملا اسماعیل فدایی از طرف مادری ،با احسان ، پنج نسل فاصله دارد،ایشان فقیه وفاضل مجتهد و در عین حال شاعری آگاه به زمان خود بوده است،اخیرا به کوشش فراوان آقای دکتر فدایی ،استاد دانشگاه تهران،تعدای از آثار ایشان در حال تصحیح و چاپ است که نخستین...
او مردی است که حدودا درسال 1184 هجری قمری در منطقه کزاز دیده به جهان گشوده و در سال 1262 هجری قمری بدرود حیات گفته است. او عالمی آگاه و مجتهدی بزرگ در زمان خودبوده است و علاوه بر حدود 21 جلد اثر دارای اشعار فراوانی است که در نوع خود کم نظیر است.
Iran
In
National Geographic;
April 1921
فروردین سال ۱۳۰۰ شمسی
برای دریافت فایل کلیک کنید
استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی ۸ سال پیش نوشته بود: گمان نرود که هرچه باستانی پاریزی بنویسد، فورا میقاپند و چاپ میکنند، نه چنین نیست.
هر جایی که هوس می کردی می خوابیدی. چون خوابیدن اصالت نداشت...
اسکات پیترسون خبرنگار و عکاس آمریکایی که از دهه 1990 تا کنون بیش از 30 بار به ایران سفر کرده پس از آخرین سفر خود به کشورمان در یک گزارش توصیفی با عنوان «7 روز در ایران» از تجربیات جدید خود از جامعه ایرانی، تحولات سیاسی بعد از انتخاب دکتر ...
دکتر محمود سریعالقلم:
یک انسان عقلانی باید...
یك روز كه زیبا غزلی در نظر افتاد
ما را هم از عشّاق سرودن به سر افتاد
اما ز بد اقبالی و ناشیگری ما
با بانوی منزل جدلی سخت درافتاد
میگفت «سیه چشم»و«سیه زلف» دگر كیست؟
یاد تو چرا باز به رویی دگر افتاد؟
&...
اوباش اینترنتی یا ترول (در زبان انگلیسی: Troll) در گفتمان اینترنتی به افرادی گفته میشود که با رفتار تخریب گرانه در فضای وب به دنبال جلب نظر کاربران، ایجاد تشنج و بیان مطالب محرک و توهینآمیز هستند.
اوباش اینترنتی فردی است که در اتا...
سلام بر امام جواد(ع) که «جود» قطره ای بود در پیشانی بلندش و «علم» غنچه ای بود از گلستانِ وجودش و «حلم» گوهری بود از گنجینه فضایلش، شهادت مظهر جود و سخا و علم و معرفت امام جواد علیه السلام تسلیت باد.
پیرکی لال سحر گاه به طفلی الکن
می شنیدم که بدین نوع همی راند سخن
کای ززلفت صصصبحم شاشاشامم تاریک
وی ز چهرت شاشاشامم صصصبح روشن
تتتریاکیم و بی شششهد للبت
صصصبر و تاتاتابم رررفت از ت...
تو آشپزی یه اصطلاح است که میگن:
«بذارید تا قوام بیاد»!
اصطلاح «قوام اومدن» به معنی سفت شدن و جا افتادن غذاست.
اما حکایت اون جالبه:
یه روز به قوام السلطنه گزارش میدن که ما...
گفت دانایى که گرگى خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر
لاجرم جارى است پیکارى بزرگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ
زور بازو چاره این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
اى بسا انسان رنجور و پریش
سخت پیچیده گلوى گرگ خویش
اى بسا زور آفرین مردِ دلیر
م...
جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند...
منم زیبا
که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن ...
بى تو مهتاب شبى باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدإر تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید.
باغ صد خاطره خندید،
عطرصد خاطره پیچید،:
یادم آمد که شبى با هم ازآن ک...
مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی
گورستان میبرند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد میزند و خدا و پیغمبر را به
شهادت میگیرد که « والله، بالله من زندهام! چطور میخواهید مرا به خاک
بس...
شخصی پسرش را فرستاد تا طناب برای چاه بخرد و به پسر گفت :
باید طول آن بیست ذرع باشد
پسر رفت و مدتی بعد از راه برگشت و به پدر گفت :
طول بند را گفتی ولی عرض آن را نگفتی
پدر گفت : عرض آن به اندازه مصیبتی است که از داشتن تو می کشم
&n...
ستارخان نوشته بود:من هیچ وقت گریه نمیکنم چون اگه اشک میریختم آذربایجان شکست میخورد و اگر آذربایجان شکست میخورد ایران زمین میخورد...اما تو مشروطه دو بار اون هم تو یه روزاشك ريختم
حدود 9 ماه بود تحت فشار بودیم..بدون غذا.. بدون لباس.. از قرار گاه اومدم ...
آشی برایت بپزم که یک وجب روغن رویش باشد که کنایه است از اینکه برایت نقشه شومی کشیده ام و حالت را میگیرم.
توی کتاب «سه سال در دربار ایران» نوشته دکتر فووریه٬ پزشک مخصوص ناصرالدین شاه مطلبی نوشته شده که...
وفا نكردي و كردم، خطا نديدي و ديدم
شكستي و نشكستم، بُريدي و نبريدم
اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت
كشيدم از تو كشيدم، شنيدم از تو شنيدم
كي ام، شكوفه اشكي كه در هواي تو هر شب
ز چشم ناله شكفتم، به روي شكوه دويدم
مرا نصيب غم آمد، به شادي همه عالم
...
شب ندائي آمدم اينجا بگوش
پوشش جمله ز پيش ما نيوش
پوشش جمله ز عدل اينجا کنيم
دوزخي را باب دوزخ وا کنيم
اهل جنت را دهيم اينجا نجات
دور گردانيمشان از تن ممات
يک جماعت را بيامرزيم ما
آنکه باشد ظلمشان اينجا روا
حکم اين قسمت بحيدر داده ايم
...
حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانهای
گفت یا آب است یا خاک است یا پروانهای!
گفتمش احوال عمرم را بگو این عمر چیست ؟
گفت یا برق است یا باد است یا افسانهای!
گفتمش اینها که می بینی چرا دل بسته اند؟
گفت یا خوابند یا مستند یا دیوانهای!...
در خانه ات هستی و می بینی:
در ژرف اقیانوس آرام
نسلِ فلان ماهی - هزاران سال پیش از ما -
نا بود گردیده ست.
در خانه ات هستی و می خوانی:
نور فلان سیاره ,صد ها سال نوری
- تا بگذرد از کهکشان ما-
پهنای این هفت آسمان را درنَوردیده ست!
در خانه ات هستی و از ای...
این شعر را سید اشرف الدین گیلانی (نسیم شمال)یکصد سال پیش
در وصف روحیات مردم ایران سروده است.
(شکر خدا که امروز این جوری نیست!)
سید اکبر میرجعفری فرماید:
باز اما عليرضا قزوه | شاعرِ ما عليرضا قزوه
واقعاً رونقي ز نو بخشيد | شعر نو را عليرضا قزوه
يک تريبون تازه آوردند | رفت بالا عليرضا قزوه
غزلِ اعتراض ميفرمود | دست تنها عليرضا قزوه
در دوبيتي قصيده ميگويد | مثل...
گفتم: سلام خواجه، گفتا: علیک جانم
گفتم: کجا روانى ؟ گفتا: خودم ندانم
گفتم: بگیر فالى، گفتا: نمانده حالى
دایم اسیر گشتم در بند بیخیالى
گفتم که: تازه تازه شعر و غزل چه دارى
گفتا که: می سرایم تکنو ،رپ و سواری!
گفتم: کجاست لیلى ، مشغول دل...
خويش را باور كن
هيچكس جز تو نخواهد آمد
هيچكس بر در اين خانه نخواهد كوبيد
شعلة روشن اين خانه تو بايد باشي
هيچكس چون تو نخواهد تابيد
چشمة جاري اين دشت تو بايد باشي
هيچكس چون تو نخواهد جوشيد
سرو آزادة اين باغ تو بايد باشي
هيچكس چون تو نخواهد روي...
این شعر بسیار خواندنی سروده آقای محبت و از کتاب چهارم دبستان
در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو کاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران &nb...
دکتر خسرو فرشید ورد شعر بسیار زیبائی دارن که فکر کنم برای کسانی که مدتی دور از وطن بودن بیشتر قابل حس باشه:
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست
آن دختر چشم آبی گیسوی طلایی
طناز سیه چشم چو معشوقه من...
در پشت چارچرخه ای فرسوده
کسی خطی نوشته بود:
" من گشته ام، نبود!
تو...
در زمان شیخ ابوسعید ابوالخیر شیخ از نیشابور به میهنه می آمد شیخ تنها با فاصله در جلوی جماعت یاران بود و آن زمانی بود که راهزنان آن منطقه را نا امن کرده بودند، در همین لحظات بود که چهار پنج نفر از راهزنان به شیخ رسیدند و خواستند تا اسب شیخ را از او بگ...
با تشکر از جناب آقای محمد علی حسین پور
سخت آشفته و غمگین بودم…
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند
درس ومشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند…
خط ک...
آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب كهر خويش در گنبد دوار براند
آنکس که بداند و نداند که بداند
بيدار کنيدش که در خواب نماند
آنکس که نداند و بداند که ندا...
رهاوی
کمترين تحريري از يک آرزو اين است
آدمي را آب و ناني بايد و آنگاه آوازي
در قناري ها نگه کن , در قفس , تا نيک دريابي
کز چه در آن تنگناشان باز شادي هاي شيرين است.
کمترين تصوير از يک زندگاني :
آب ،
نان ،
آواز ،
ور فزون تر خواهي از آن ،
گا...
اي دل بشارت مي دهم خوش روزگاري مي رسد
يا درد و غم طي مي شود، يا شهرياري مي رسد
گر کارگردان جهان، باشد خداي مهربان
اين کشتي طوفان زده هم بر کناري مي رسد
انديشه از سرما مکن سر می شود دورانِ وي
شب را سحر باشد ز پي، آخر بهاري مي رسد
...
(اصلاح!)
بهر اصلاح صورت وســـر خویش رفتـــــــــه بودم دکـــــــان سلمانی
چشم بـد دور ، دکّه ای دیــــ...
در چمنزاری خرها و زنبورها در کنار هم زندگی می کردند. روزی از روزها خری برای خوردن علف به چمنزار می آید و مشغول خوردن می شود. از قضا، گل کوچکی را که زنبوری در بین گلهای کوچکش مشغول مکیدن شیره بود، می کند و زنبور بیچاره که خود را بین دندانهای خر اسیر و...
آمدم ای شاه ، پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حَرمَت ملجأ در ماندگان
دور مران از در و ، راهم بده
ای گل بی خار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اِذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حَریمت به مَثَل کهرباست
شوق وسبک خیزی ک...
برد دزدی را سوی قاضی، آن عسس (پاسبان)
خلق بسیاری روان از پیش و پس
گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود؟
دزد گفت: از مردم آزاری چه سود
گفت: بدکردار را، بد کیفر است
گفت: بدکار، از منافق بهتر است
گفت: هان برگوی شغل خویشتن
گفت: هستم همچو قا...