“زمستان 86 که از طرف سازمان منطقه آزاد کیش، برای شرکت در جلسه نقد و بررسی طرح جامع فنآوری اطلاعات کشور به تهران آمدم، برای اولین بار با آقای جهانگرد آشنا شدم. در صف غذا به نوبت ایستاده بودیم که یکی ایشان را صدا کرد. آقای جهانگرد...
بعد هم فرصتی پیش آمد تا با ایشان صحبت کنم و اقداماتی که درحوزه فاوا در کیش در حال انجام بود را برایشان شرح بدهم. جالب این بود که کم وبیش اطلاع داشتند و رصد می کردند. برخورد اولیه خیلی خوب شکل گرفت. ذهن روشن، اجرایی، آینده نگر همراه با برخوردی صمیمی و دوستانه.
دیدارهای بعدی ما، سالانه شد. آن هم در جشنواره فن آفرینی شیخ بهایی در اصفهان. البته بعضا در کنفرانسها وسمینارها ایشان را میدیدم.
تا اینکه اواسط سال 90 که به صندوق توسعه ملی رفتم، با توجه به اهمیت کار، لازم بود به سرعت برای تدوین برنامه توسعه فاوا دست به کار شویم. قدمهای اولیه که برداشته شد با ایشان مشورت کردم و ایشان هم پذیرفتند که به صورت افتخاری نظارت عالیه بر طرح را برعهده بگیرند. همیشه به نظرات خوب و فنی ایشان دلمان محکم می شد. حدود 9 ماه کار به طول انجامید تا اینکه برنامه عملیاتی 4 ساله توسعه فن آوری اطلاعات وارتباطات صندوق به پایان رسید و در جلسه هیات عامل صندوق به تصویب رسید. این اتفاق، رهین حمایتها و راهنمایی های ایشان بود.
بعد هم که نوبت اجرای برنامه بود، هر از چند گاهی در مرکز تحقیقات مخابرات(سابق) روند پیشرفت کار را به ایشان گزارش می دادم . در بزرگترین قرارداد صندوق هم که طراحی وپیاده سازی سیستم جامع صندوق شامل سپرده، تسهیلات، مشتریان و دفتر کل بود- این سیستم هسته اصلی بانکداری متمرکز(Core banking) در بانکهای تجاری است- کمک زیادی از ایشان گرفتیم، تا این قرارداد هم بعد ازچهار پنج ماه منعقد شد...
مصاحبه ایشان با مجله پیوست، تصویر من از آقای مهندس جهانگرد را روشن تر کرد. برای همین تصمیم گرفتم با این مقدمه، این مصاحبه را بر روی سایت شخصی ام قرار دهم، تا شاید شما هم علاقمند باشید بیشتر باایشان آشنا بشوید:"
نصرالله جهانگرد؛ از سلسبیل تا سیدخندان، از فکس تا تکفا
۱۳ مهر ۱۳۹۲ • دسته: باشگاه مدیران٬ ویژه
اشاره اول: حالا دیگر حکمش را گرفته اما وقتی برای این گزارش به دیدنش رفتیم هنوز سمتی نداشت. انتخابش به عنوان رئیس سازمان فناوری اطلاعات دور از انتظار نبود. وقتی میانهروها در انتخابات پیروز شدند اولین اسمی بود که از داخل حوزه فناوری اطلاعات برای وزارت نامش سر زبانها افتاد و حتی در نظرسنجی موسسه پرسش نیز با اختلاف قابل توجهی نخست شد. خود وزیر پس از انتخابش در صحن عمومی مجلس تایید کرد از مشاوره و همراهی وی استفاده کرده و از روز نخست آمدن محمود واعظی هم در طبقه هفتم ساختمان سیدخندان دفتری دیوار به دیوار اتاق خود وزیر داشت. حرف زدن با او سهل و ممتنع بود؛ آسان از آن جهت که مردی است رسانهدوست و اجتماعی، نویسندگان این حوزه را میشناسد و طرفدار روزنامهنگاران تخصصی و اطلاعرسانی آزاد است. دشوار بود چون هم روزهای پرمشغلهای را میگذراند و به ناچار از استراحت و جلساتش برای این گپ طولانی زد و دشوارتر بود چون نصرالله جهانگرد عمر سیاسیاش همعرض با تاریخ جمهوری اسلامی ایران تنیده شده است و ناگزیرید ملاحظات زمان و زمانه را در نوشتن روزگارش رعایت کنید. تکیهکلامش وقتی پای مصالح جمعی در میان است این است که مکث کند و بگوید:«… باقی بماند برای یک زمان دیگر.»
اشاره دوم: صنف فناوری اطلاعات و ارتباطات ایران از دو منظر متفاوت نصرالله جهانگرد را میشناسد. طیف مخابراتیها از میانه دهه ۶۰ با او آشنا شدند که به عنوان جوانی با تجربه سیاسی و تحصیلات فنی به مرکز تحقیقات مخابرات آمد و در کنار جریانات سیاسی هنر مدیریت را آموخت تا طی یک دهه گذشته شاخصترین دولتمرد حوزه فاوای ایران باشد ولی داستان جهانگرد با بدنه بازار فناوری در میانه دولت اصلاحات کلید خورد. او نماینده ویژه سید محمد خاتمی و رئیس شورای عالی اطلاعرسانی بود و با طراحی و توسعه طرح «توسعه کاربری فناوری اطلاعات» موفقترین و در عین حال پرحاشیهترین دوره فاوای کشور را پایهگذاری کرد. مانند هر دولتمرد دیگری او نیز منتقدان و مدافعان بسیاری دارد اما همگان باور دارند بازگشت آقای تکفا میتواند آغاز یک عصر جدید برای فناوری کشور باشد لیکن خود وی واقعگرایانه در صفحات آتی پیوست نشان خواهد داد تکفا نه حاصل یکروزه یک دولت که نتیجه جریانی تاریخی و زمانبر است.
تقریبا همه قدیمیهای صنف، خاطره به خاکسپاری پدرش را همراه دارند. ساکنان سلسبیل جنوبی دو سال پیش شانس آن را داشتند که ظرف چند ساعت تقریبا تمامی بضاعت مدیریتی ارتباطات کشور را یکجا ببینند. از دولتمردان قدیمی نظام گرفته تا خردهشرکتهایی که طی تکفا پدید آمدند و از نظامیان صاایرانی گرفته تا موسسان سازمان نظام صنفی همه در مسجد کوچکی گرد آمدند که ظاهرا پدرش از ریشسفیدان آن بوده و وقتی غبار ماشینهای میلیاردی فرو نشست این پرسش باقی ماند که چه محلهای نصرالله جهانگرد را در دامان خود پرورش داده است.
متولد بهمن ۱۳۳۶ در تهران است. در یکی از سیاسیمذهبیترین محلههای تهران یعنی همان سلسبیل که این روزها محدود به حوالی خیابان رودکی است، به دنیا آمده و بزرگ شده است. خاطره پدرش هنوز پررنگ است. حالا که خسته از یک روز پرجلسه در اتاق کوچک موقتش با وضو نشسته تا فرصت بدهیم نمازش را بخواند؛ تعریف میکند پدرش با اصلیت اصفهانی در اثر فعالیتهای سیاسیاش در پیش از انقلاب مدتی زندانی و در نتیجه از شرکت واحد اتوبوسرانی اخراج میشود. چون مقلد شناختهشده امام خمینی (ره) بوده، ناگزیر میشود به کار آزاد روی بیاورد و با راه افتادن کسب و کارش تبدیل به یکی از معتمدان محل میشود. خودش به شوخی میگوید:«اخراجش سیاسی بود ولی به بخش خصوصی که رفت عاقبت به خیر شد.»
آموختن
خاطرات زیادی از حضور کودکانه در مسجد مانند قرآن آموختن پس از اذان صبح نزد امام جماعت وقت دارد و معتقد است فضای ذهنی و فکری محله و خانواده در شکل دادن روحیهاش بسیار موثر بوده. در همان محل دوستانی همچون مرتضی حاجی وزیر مشهور اصلاحطلبان و ابوالقاسم سرحدیزاده بنیانگذار حزب اسلامی کار را به خاطر میآورد. خانواده مادریاش فرهنگی و شاغل در فضای آموزشی آن روز هستند، برای همین هرچند مادرش خانهدار است ولی سوادآموخته و اهل مطالعه بوده و حتی فرزند ارشدش را که نصرالله باشد، برخلاف جریان رایج روز به کودکستان میفرستد. ابتدایی را به مدرسه سرافراز در همان محله میرود و چون به قول خودش نخوانده هم درسش خوب بوده، دبیرستان را در هدف شماره یک ادامه میدهد؛ مجموعهای که توسط جمعی از روشنفکران آن دوران همچون دانشمند برگزیده احمد بیرشک و هادی رهنما که دومی خودش در زمان تحصیل جهانگرد مدیر مدرسه است، پایهگذاری شده بود:«خاطرم هست که هر وقت بعد یا حتی قبل از اذان صبح به حیاط مدرسه میرفتیم میدیدم چراغ دفتر ایشان روشن است و هیچ وقت آن مرحوم دیرکرد یا بینظمی نداشت.»
تحت تاثیر یکی از دوستان صمیمی و خانوادهاش که همگی معمار هستند، تصمیم میگیرد برای دانشگاه معماری بخواند. به آتلیه میرود و حسابی درس میخواند اما وقتی برای دانشکده معماری امتحان میدهد، متوجه میشود فضای پذیرش شدیدا سفارشی است و به هیچ وجه بیطرفانه نیست. نمره طراحیاش را بسیار پایین میدهند و چون میخواسته فقط معماری بخواند بر حسب تصادف و از ترس اعزام به سربازی کم و بیش ناخواسته ریاضی دانشگاه صنعتی شریف را انتخاب میکند؛ انتخابی که ظاهرا هم جریان زندگی او و هم بعدها یک صنعت را دستخوش تغییر میکند.
در دانشگاه شریف به لطف مرتضی انواری رئیس دانشکده ریاضیات در دانشگاه آریامهر آن زمان به مدرسه عالی کامپیوتر راه پیدا میکند که تازه تاسیس شده بود ولی پس از انقلاب پایانی تراژیک داشت. همان سال ۵۵ انتخاب تصادفی او تبدیل به یک علاقه عجیب به رایانه در جهانگرد جوان میشود. با وجود اینکه فرصت دارد سال بعد دوباره در کنکور معماری شرکت کند، در میانه راه منصرف میشود و تصمیم میگیرد علاقه جدیدش در میان کامپیوتریها را دنبال کند. تفسیر طنزآمیزی از موقعیت آن روزش دارد:«در واقع ما به صورت هل دادن از آبشار نیاگارا پریدیم. وگرنه من خودم که تقریبا هیچ تصوری از رشته کامپیوتر نداشتم.»
مدارس هدف
احمد بیرشک ریاضیدان، تقویمنگار و پژوهشگر برجسته ایرانی و تنی چند از یارانش در خرداد ۱۳۲۷ با سرمایهای اندک معادل ۳۵۰۰۰ تومان، اولین مدرسه هدف را که نامش مخفف هنر، دانش و فرهنگ بود، بنیان نهادند.
گروه فرهنگی هدف، متشکل از چهار دبستان دخترانه و پسرانه و چهار دبیرستان بود و تا سال انحلال یعنی ۱۳۵۸ بیش از ۱۶ هزار دانشآموز دیپلمه تربیت کرد. گروه فرهنگی هدف از نظر تعداد دانشآموز یکی از بزرگترین مجتمعهای آموزشی ایران محسوب میشد و بارها تلاشهایی ناکام برای تکرار الگوی آموزشی آن در فضای تحصیلی کشور صورت گرفت.
مرتضی انواری
مرتضی انواری بنیانگذار مدرسه عالی کامپیوتر در ایران بود. از دبیرستان البرز دیپلم گرفت. او تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته فیزیک در دانشکده علوم دانشگاه تهران و در رشته ریاضیات در دانشگاه ایلینوی در اوربانا شامپاین انجام داد. پس از پایان تحصیلاتش در خارج از کشور در سال ۱۳۴۷ به ایران آمد و استاد و نخستین رئیس دانشکده ریاضی دانشگاه صنعتی آریامهر شد. «مرکز تعلیمات عمومی» که درسهایی در زمینه علوم انسانی عرضه میکرد، در سال ۱۳۵۱ زیر نظر او در دانشگاه صنعتی پایهگذاری شد و پذیرای بزرگترین نامهای ادبی و هنری زمان خود بود. وی در ۱۳۵۲ مدرسه عالی کامپیوتر را به ابتکار شخصی خویش افتتاح کرد اما پس از انقلاب در سال ۱۳۵۸ به آمریکا رفت و در دانشگاه ایالتی میشیگان، دانشگاه ایالتی کالیفرنیا و نیز دانشگاه کالیفرنیا در برکلی به تدریس پرداخت. آذرماه ۱۳۸۹ در المپیا در ایالت واشینگتن درگذشت. ۲۰ سال دانشآموختگان این مدرسه کل صنعت انفورماتیک ایران را اداره کردند.
جنگیدن
ورود جهانگرد به دانشگاه کبریتی است بر باروت سیاسی نهفته در محله و خانواده وی. در دانشکده کوچک آنها سازمانهایی همچون مجاهدین و شاخه جوانان حزب توده تشکیلات مرکزی دارند اما او جذب جریان اسلامی میشود. از همان ابتدا به شدت علاقهمند به کار تشکیلاتی است و تعریف میکند برایشان موفقیتی بود که در انتخابات تعاونی دانشجویان حزب توده را شکست سختی دادند. اعتصاب دانشجویان همزمان با درگذشت مصطفی خمینی فرزند امام راحل، دانشکده را به اعتصاب میکشاند و سرانجام نیروهای امنیتی فشار میآورند که دانشکده به کل تعطیل شده و همه دانشجویان به نظام وظیفه معرفی شوند. با دستگیری جمعی از دانشجویان قضیه بعد امنیتی پیدا میکند و مرحوم انواری ناگزیر به دخالت میشود. تلاش او برای آزاد کردن دانشجویان جهانگرد و دوستانش را به اینجا میرساند که دستهدسته برای ضامن شدن صف بکشند. بهار ۵۶ پیام امام درباره برائت طلبیدن از مارکسیستها به کل فعالیتهای سیاسی آنها را از تودهایها جدا میکند.
از همکلاسیان آن دورهاش عمدهای بعدها تبدیل به تکنوکراتهای انفورماتیک در رژیم بعدی میشوند از جمله: جعفر حبیبی رئیس دانشکده کامپیوتر شریف، محمد عسگری آزاد چهره شاخص سازمان مدیریت و برنامهریزی، محمدعلی گاوگانی در هیات مدیره شرکت خدمات انفورماتیک، مرتضی مقدسیان مرد الکترونیکی بانک ملت، حجتالاسلام علی ذوعلم مدیر طرح تولید و تدوین برنامه درسی، علی کرمانشاه معاون سابق وزارت ارتباطات و جمع کثیری از نیروهای دادهپردازی ایران که همگی از همان دوره آموزش اولیه را میبینند. به لطف سازمان برنامه دانشکده دارای ترمینالهایی برای پردازش کارتهای پانچ است و دست بر قضا جهانگرد چنان بر زبان برنامهنویسی فرترن مسلط میشود که حتی گاهی در اتاق مشهور رفع اشکال، قلمرو متخصصترین دانشجوها، مینشیند. در دانشکده اساتید آمریکایی یا حتی هندی حضور دارند و فضایی بینالمللی بر محیط آموزش حاکم است. واحد درسی مورد علاقهاش تحقیق در عملیات (OR) است که بعدها با تغییر مواد آموزشی در دوره فوقلیسانس هم آن را میگذراند و تجربه از نزدیک یاد گرفتن از مدیران سازمان برنامه، برایش بسیار باارزش است.
بسکتبال
جهانگرد علاقه خاصی از دوران نوجوانی به بسکتبال داشته و تعریف میکند در مدرسه و سپس در دانشگاه چنان مداوم بسکتبال بازی میکرده که سرانجام حتی به تیم دانشکده نیز راه پیدا میکند. در حوالی سال ۵۶ که دانشکده به اعتصاب کشانده میشود و نیروهای امنیتی دانشجویان را دستگیر میکنند، به تدریج علایق جانبی او کمرنگ میشود و دست از ورزش مورد پسندش میکشد. این روزها هنوز هم حسرت آن بازی کردن را دارد اما اعتراف میکند:«همیشه دوست داشتم فوروارد بازی کنم.»
به همراه سایر دانشآموزان مذهبی آن دوران وارد ستاد استقبال از امام میشود و در جمع حلقههای پیرامونی برای محافظت شرکت میکند، خاطرات متعددی از آن دوران دارد. بار اولی که برای استقبال از امام رفتند، سفر لغو میشود و تیم استقبال با خطر دستگیری توسط نیروهای گارد و ساواک مواجه میشود. ناگزیرند به خانههای محقر حاشیه شهر پناه ببرند. از دیدن پذیرایی و مهربانی مردم متاثر میشود. بهار شدن زمستان را هنوز یکی از عجیبترین سحرهای زندگیاش میداند. روز ۲۰ بهمن برایش یکی از تجربههای انقلابی- ارتباطی است:«به اتفاق برادرم که موتور داشت و یکی از فعالترین نیروهای محله بود، رفته بودیم مدرسه علوی امام را ببینیم ولی گفتند ایشان کسالت دارند. آمدیم که برگردیم، دستوری از امام رسید که حکومت نظامی را لغو کرده بودند و از مردم خواسته بودند از خانههایشان بیایند بیرون. هنوز رادیو و تلویزیون دولتی به کنترل کامل نیروهای انقلابی درنیامده بود، برای همین روی ورقهای معمولی آ چهار دستور امام را مثل پلی کپی نوشتند و دادند به ماها که در سراسر شهر خبر را پخش کنیم. هر کداممان به سمتی رفتیم. از مدرسه علوی تا دم فرودگاه مهرآباد که میرفتیم، همه مردم در محلهها و سر خیابانها با دیدن این فرمان هورا میکشیدند و صلوات میفرستادند. فردایش حکومت به کل سقوط کرد.» در فاصله بهمن ۵۶ تا بهار ۵۷ فعالیتهایش را در فضای مسجد و محله دنبال میکند. جنبش دانشجویی با اذن امام شکل میگیرد و از همان ابتدا نصرالله جهانگرد در هسته جنبش است. وقت بسیاری را صرف بالیدن جنبش دانشجویی میکند و همزمان با حضور رهبری به عنوان نماینده امام در جنبش دانشجویی، پیش از انتخاب به عنوان رئیسجمهور، تجربه کار کردن مستقیم با ایشان را دارد. به عنوان نماینده شورای مرکزی دانشجویان در جلسات انقلاب فرهنگی حضور مییابد و از نزدیک وجود و ظهور اختلاف با بنیصدر را مشاهده میکند.
انفجار
روز انفجاری که منجر به شهادت رجایی و باهنر میشود، در محل خیابان پاستور حضور دارد و هنوز هم خاطرات آن روز منقلبش میکند:«روز قبل از حادثه، انفجاری در همان محدوده اتفاق افتاد که تلفاتی نداشت ولی بچههای امنیتی نگران بودند شاید هدف سنجیدن آمادگی ما بوده. موقع انفجار اصلی جلسه به تعویق افتاده بود و ما هم بیخبر رفته بودیم بیرون. وقتی پس از نماز برگشتیم ناگهان صدای انفجار را از ضلع مقابل ساختمان شنیدم و از پنجره اتاقم دود و آتشی که از اتاق جلسه بیرون میزد، مشخص بود. نمیدانستم جلسه هیات دولت برگزار شده و برای همین ناخودآگاه در راهرو میدویدم و داد میزدم، آقای رجایی را صدا میکردم. ..»
ماندن
بعد از تسخیر سفارت آمریکا طی ماجرایی موسوم به لانه جاسوسی، دیدگاههای جنبش دانشجویی درباره مساله انقلاب فرهنگی حساسیتی فراوان پیدا میکند و حضور جهانگرد در ستادی که از سوی دانشجویان برای این جریان تشکیل شده، او را به داغترین موضوع سیاسی زمان خودش وارد میکند. اعتقاد دارد در بدو امر فرآیند انقلاب فرهنگی از طرح اولیهاش خارج میشود و حضور بنیصدر کنترل امر را غیرممکن میکند. شاید ایده اولیه مستلزم تعطیل شدن دانشگاهها نبود.
مهمترین اقدامش در این دوره را برنامهریزی و اجرای یک دوره فشرده عقیدتی و تشکیلاتی شوراهای مرکزی انجمن اسلامی کشور میداند که بعدها به اردوی لویزان مشهور میشود. تابستان ۵۹ دانشکده شهید رجایی فعلی که آن روزها هنوز با نام قدیمی مدرسه آمریکاییها شناخته میشد، محل گردهمایی همه شوراهای مرکز انجمن اسلامی میشود و کلاسهای مشهوری با حضور تمامی رجال درجه اول کشور طی سه ماه تابستان برگزار میشود. کلاسهای شهید بهشتی درباره فلسفه و شناخت از مهمترین بخشهای این دوره برای هستههای اصلی عقیدتی دانشگاههاست. هزینههای دوره را به دستور امام، آیتالله امامی کاشانی پرداخت میکند که خود در زمره مدرسان نیز هست. کل اردو با همراهی و دستور دفتر سیاسی وزیر آموزش و پرورش وقت؛ شهید رجایی انجام میشود. خودش میگوید هرچند تجربیات کاری چندی پیش از انقلاب داشته و حتی در مواردی حقوق خوبی هم گرفته اما اولین دستمزد واقعیاش را پس از انقلاب و همزمان با اردوی لویزان دریافت میکند که فقط ۱۵۰ تومان بوده و از سوی دفتر امام به آنها اختصاص داده میشود.
خانه و خانواده
جهانگرد طی دوران افسردگیاش بعد از شهادت رجایی، حضور جدیتری در پشت جبهه پیدا میکند. از طریق یکی از دوستان مشترکش در ۲۴سالگی به خانواده مصطفی معین معرفی میشود و آشنایی مقدماتی میان جهانگرد و خواهر وزیر معروف علوم که در آن زمان تازه رئیس دانشگاه شیراز شده است، صورت میگیرد:«من از سلامت و آداب خانوادگی ایشان خیلی خوشم آمد و خانوادگی رفتیم نجفآباد برای طی کردن مراحل رایج.»
همسر جهانگرد در حال حاضر عضو هیات علمی دانشگاه شاهد و رئیس گروه اخلاق پزشکی است و فوق تخصص پوست به شمار میآید:«همسرم در این سالها هم بار خانواده را بر دوش کشیده و هم تحصیل و تدریس کرده است.» فرزند اولشان سجاد متولد دهه ۶۰ است و دو خواهر کوچکترش هم به ترتیب روانشناسی و فناوری خواندهاند.
از همدورههایش در تحکیم وحدت، بنیانگذاری جهاد دانشگاهی و همراهان اردوی لویزان سید عباس نبوی روحانی مشهور راستگرا، حسین رحیمی رئیس سازمان سنجش، محمد رحمتی وزیر راه در دولت نهم، محمد مهدی آخوندی رئیس پژوهشگاه و مرکز ملی ناباروری و علی شکوریراد را به خاطر میآورد. به اتفاق دوستانش برای دعوت از شهید بهشتی هیاتی را تشکیل میدهند و او را راضی میکنند کلاسهایی برای دانشجویان در اردوی لویزان برگزار کند. از روزی که دعوت را میپذیرد تا لحظه شهادتش هر یکشنبه راس ساعت پنج در اردو حاضر است. خاطره دستاولی از روز نخست حضور بهشتی در اردوی لویزان دارد:«جوسازی علیه ایشان خیلی بود تا حدی که حتی در شورای عمومی جنبش دانشجویی از من سوال کردند چرا رفتی از ایشان دعوت کردی که حضور پیدا کنند. من گفتم حتی اگر اختلافی هم بین حزب جمهوری و دفتر تحکیم وحدت باشد باز هم ما از ایشان خواستهایم فقط درس فلسفه شناخت را تدریس کنند. اگر شما بهتر از ایشان سراغ دارید بسمالله. آن روز انتقادات دیگر ساکت شد ولی وقتی خود شهید بهشتی برای اولین بار آمدند در اردو، نصف بچهها که در حیاط نشستند؛ بقیه هم رفتند و شروع کردند انواع و اقسام سوالها را پرسیدن. ایشان لبخند زدند گفتند هدفشان تدریس است اگر اجازه بدهند هر جلسه یک ساعت را درس بدهد و بقیه بماند برای سوالات. نشستند. آنقدر برخورد مناسبی داشتند که از جلسه بعد سر عکس گرفتن با ایشان دعوا بود. خیلی از بچههای آن روز حالا خودشان سردار شدهند، فرمانده شدهاند، اسیر شدهاند، شهید شدهاند ولی تاثیر آن اردو برایشان ماند.» معتقد است روش آموزشی آنها بعدها در نظامهایی مانند مرکز آموزش بسیج مورد استفاده قرار گرفته است.
انحلال
وقتی درباره مدرسه عالی کامپیوتر و همراهیاش با انحلال آن میپرسیم، پاسخش به زمانه خاصی برمیگردد. توضیح میدهد در آن زمان رویکرد تجمیع مراکز آموزشی بود و مثلا دانشگاه علامه طباطبایی هم از همین تجمیعات به وجود آمده ولی مدرسه عالی کامپیوتر به سه شاخه شکسته میشود که برخی به صنعتی دانشگاه صنعتی اصفهان، برخی به دانشکده ریاضی شریف و برخی هم به دانشکده انفورماتیک شهید بهشتی بازمیگردند. معتقد است وقتی موج اولیه دانشآموختگان فرنگرفته پیش از انقلاب از هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی کوچ کردند، این دانشکده هم نزول کرد ولی خودش بهشخصه در زمان مرکز تحقیقات مخابرات سعی کرده است انواری را به ایران بازگرداند، هرچند بودجه لازم برای فعالیتش تامین نشده؛ دستکم مرتضی انواری از دست سید محمد خاتمی لوح تقدیر میگیرد. میپذیرد که شاید او و همکلاسیهایش بسیار درگیر انقلاب بودهاند و به انحلال مدرسه موفقشان چندان توجه نکردهاند.
مفاد اساسنامه جنبش دانشجویی را به شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت میبرند و با جلساتی مداوم تصویب آنها را میگیرند ولی روند رو به گسترش حضور سیاسی نصرالله جهانگرد ناگهان با انفجار در جلسه ریاست جمهوری به سکوت تبدیل میشود. او که ارادت ویژهای به معلم شهید دارد، حادثه را از چند اتاق آنطرفتر مشاهده میکند و هرچند این روزها دربارهاش صحبت نمیکند ولی در آن زمان بار دیگر به فضای دانشگاهیاش بازمیگردد. موج انقلاب فرهنگی سپری شده و دیگر درهای دانشگاه باز است.
پس از حوادث سال ۶۰ رجعتش به فضای دانشگاهی و علمی جدیتر میشود. بهرغم حضور در دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی و دفتر تحکیم دوره لیسانسش را با پشتکار تمام میکند و چون از مدافعان خالص ماندن جنبش دانشجویی است با بیرون آمدن از دانشگاه فضای تحکیم وحدت را هم ترک میکند. به اتفاق سه نفر از دوستانش مدتی کار کردن پیش مسیح قائمیان در دادهپردازی را تجربه میکنند و با آشنا شدن با دوست صمیمی این سالهایش یعنی برات قنبری پایشان به مرکز تحقیقات مخابرات باز میشود. چند ماه بعد در سال ۶۳ که پس از ۹ سال و نیم پرماجرا فارغالتحصیل میشود، به کل فعالیتهای سیاسیاش را کنار میگذارد و تازه متوجه میشود محمدحسن انتظاری رئیس وقت مرکز تحقیقات مخابرات، پس از چندی برای وی حکم ریاست بر بخش مالتیپلکس و انتقال داده مرکز را زده است. فضای سیاسی تغییر کرده، عضو هیچ حزبی نیست و میخواهد صرفا کار تحقیقاتی کند.
ساختن
رهاشده از بند سیاست، جهانگرد در میانه دهه سوم زندگیاش حضور فعالی در سطح کارشناسی انفورماتیک کشور پیدا میکند. تازه ازدواج کرده است و خط مشی متمایزش به سرعت مشخص میشود. در ابتدای دهه ۶۰ برنامه اول توسعه که در زمان میرحسین موسوی و سالهای جنگ تحمیلی ناکام مانده است، دوباره تدوین میشود. تیم مشترکی از مرکز تحقیقات مخابرات و وزارت صنایع در زمان محمدرضا نعمتزاده، مسوول یافتن حلقه مفقوده صنعت الکترونیکی در ایران هستند. حاصل کار یکی از اولین کارهای پژوهشی پس از انقلاب است که به استقبال فناوری اطلاعات در قالب موارد مختلفی همچون نیمههادیها میرود.
مالزی
از دید جهانگرد تجربه مالزی مهمترین تجربه دولتمحور و دانشبنیان است که در دسترس ایران بوده:«ما اسناد توسعه اروپا و آمریکا را دیدیم ولی تنها کشوری که میشد در آن از نزدیک این تجربه را لمس کرد و با خود سیاستگذارانش حرف زد، مالزی بود. من توانستم حتی با مشکلات و بنیانهای فکری این نگاه در مالزی آشنا شوم.»
همزمان از یک طرف غلامعلی حدادعادل به عنوان مدیر دفتر تدوین محتوای درسی از جمعی که قنبری، جهانگرد و بیدآبادی، موسس شرکت پرورش دادهها، در آن حضور دارند، میخواهد که درس کامپیوتر را وارد دروس متوسطه آن زمان کنند و نتیجه این همکاری هم اولین کتاب انفورماتیک درسی در سال سوم ریاضی فیزیک بود. از سوی دیگر هم در خود مرکز تحقیقات تیمی که جهانگرد سرپرستی میکند، برای اولین بار در کشور دستگاه فکس را مهندسی معکوس، طراحی و تولید میکند که جایگاه او را در مرکز تحقیقات مخابرات ارتقا میدهد.
مجموعه این فعالیتها در کنار سابقه ذهنی جهانگرد به عنوان فردی که با مقامات تراز اول سیاسی کشور همکاری داشته است، او را وارد نمای جدیدی از حیات فردی و حرفهایاش میکند. در حوالی سال ۶۴ طی مطالعاتش برای اولین بار با اسنادی مواجه میشود که در پی توسعه کاربری فناوری اطلاعات در کشورهای اروپایی هستند و مهمترین آنها متعلق به بریتانیا و موسوم به پروژه الوی (ALVEY) است:«پس از جنگ جهانی دوم کشورهای توسعهیافته و آسیبدیده به دنبال محور توسعه بودند که صنعت خودرو انتخاب شده بود، چون دامنه گستردهای از صنایع پیرامونی را تحریک میکرد. از اوایل دهه ۸۰ شکاف فناوری بین قدرتها زیاد میشود و چون کشورهایی مانند ژاپن و ایالات متحده هم توسط دولت بریتانیا مورد بررسی قرار میگرفتند، توسط پروفسور الوی مهمترین عنصر رقابتی فناوری اطلاعات شناسایی میشود. برای رساندن بریتانیا به دیگر کشورها پروژههایی سهساله و چندساله اجرا میشوند.»
پروژه واقعا بین سالهای ۱۹۸۳ تا ۸۷ در واکنش به نسل پنجم رایانههای ژاپنی پیاده شد و به همگرایی در شبکههای بسیار بزرگ میپرداخت. بعدها در آستانه تشکیل اتحادیه اروپایی طرح دیگری موسوم به ESPRIT که مخفف تحقیق راهبردی اتحادیه اروپایی در زمینه اطلاعات بود، نیز بر همین مبنا مطرح شد و جهانگرد از طریق منابع بینالمللی موجود در مرکز تحقیقات با این مفاهیم آشنا بود. طرحها هزاران کمپانی اروپایی را در میانه آن سالها فعال کرد و در ذهن جهانگرد نطفه طرحی بسته شد که بعدها تکفا نام گرفت. حضور در کارگروههای تدوین برنامه اول توسعه نیز این میل را تحریک میکند.
با شهادت قندی، محمد غرضی به راس وزارتخانه میآید. هرچند دیگر حمایت سابق از مرکز نیست و توجه عمومی به توسعه شبکه معطوف شده اما در لحظات خاصی انتظاری و تیمش مجال حضور مییابند. تنها یک سال بعد در دیداری در مخابرات به شکایت سازمان برنامه و بودجه رسیدگی میشود که به نمایندگی مسعود داورینژاد مدیر وقت مخابرات سازمان برنامه و مسعود صفاری به کیفیت پایین خطوط لیزلاین معترض است. در آن دیدار جهانگرد درباره دگردیسی مخابرات مبتنی بر نسل جدید شبکهها ایدهای را مطرح میکند که بر اساس آن ماموریت مییابد تحقیقات ششماههای را انجام دهد و تیمی کامل مشغول پژوهش میشود. نتیجه اولین طرح برای شبکه مبتنی بر داده کشور است که طرح آزمایشی آن برای خط طولانی منتهی به چابهار پایلوت میشود.
پروژه با تغییرات سیاسی در مخابرات از دسترس مرکز دور میماند اما برآوردی ۲۰۰ میلیون دلاری برای آن در هیات دولت مصوب میشود که طی آن شرکت دیتا برای اولین بار پا میگیرد. گزارش چندصد صفحهای، مبنایی میشود برای رسیدن به شبکه دیجیتال. بعدها در سال ۷۶ نیز به عنوان معاون برنامهریزی شاهد مهاجرت به IP است تا سه نسل را از نزدیک دیده باشد.
با آمدن مصطفی معین به وزارت علوم جهانگرد نیز رئیس شورای انفورماتیک وزارت علوم میشود و با حمایت ویژه وزیر مبنایش را بر توسعه زیرساخت آموزش عالی در حوزه فاوا میگذارد. به همراه مشاور وزیر که این بار هم مسیح قائمیان است، یک طرح زیربنایی در این زمینه تهیه میکنند که متضمن تشکیل رشتهها و دانشکدههای جدید است. هاشمی رفسنجانی وزیر علوم دور دوم را تغییر میدهد و دولتمردان ترکیبشان تغییر میکند. علیاکبر صالحی، وزیر امور خارجه دولت محمود احمدینژاد، که در آن زمان معاون آموزشی جدید است، از جهانگرد برای تکمیل کارش دعوت میکند اما فقدان حمایت لازم پروژه را زمین میزند.
حمید میرزاده که به سازمان برنامه و بودجه میرود از جهانگرد دعوت میکند به عنوان مشاور انفورماتیک ایفای نقش کند و مدلی برای سرشماری مکانیزه تدوین میشود که سرانجام شمارش نتایج را از حالت پانچی خارج و وارد فضای تماممکانیزه میکند. در حقیقت خوانش فرمها با استفاده از همان دانش مهندسی معکوس دستگاههای فکس انجام میشود که ایده انتخابات الکترونیکی را زنده میکند.
حج
سید مهدی طباطبایی روحانی خوشنام جنوب شرق تهران در سفر حج، روایتی را از امام سجاد (ع) برای جهانگرد نقل میکند که به نظر وی مبانی برنامهریزی راهبردی را توضیح میدهد. در این روایت، مومنان توصیه میشوند در سفر به مکه بیش از هر اقدامی طواف کنند و اگر هم نتوانستند، به خانه خدا نگاه کنند و در احوالات عالم دقیق شوند. از دید آقای تکفا این مبنای حقیقی برنامهریزی برای اولویت است:«چون همیشه که میشود نماز و قرآن خواند ولی طواف کردن و تفکر در خلقت پای کعبه مختص همین محل است. حتی وسوسه شدم پایاننامهام را هم روی مدیریت زمان و تعیین اولویت بر همین مبنا بنویسم.»
خواسته هاشمی رفسنجانی برای انجام انتخابات به شیوه مکانیزه در پایان دور نخست انتخاباتش بار دیگر توجه محمد غرضی را معطوف به مرکز تحقیقات مخابرات میکند. شورای نگهبان هم حمایت میکند و محمدرضا علیزاده، عضو حقوقدان این شورا همراهی فراوانی از خود نشان میدهد. جهانگرد که در دپارتمان مالتیپلکس مرکز است، طرحی برای تماممکانیزه کردن انتخابات مبتنی بر شمارش دیجیتالی و موجود بودن اصل برگه رای ارائه میدهد. اعتماد به نفس او مبتنی بر تجربه در سرشماری و طراحی فکس نیز افزایش یافته است. مخالفت وزارت کشور با این گونه طراحی آن را در هیات دولت ناکام میگذارد. پیشنهاد خود وزارت کشور هم برای جایگزین کردن شکست میخورد. نمونههای ساختهشده در ژاپن نیز که تولیدشان توسط کمپانی ریکو و برخلاف میل جهانگرد، کارایی چندانی ندارند و راهی دفاتر پستی میشوند. ۱۰ نمونهای هم که خود مرکز تحقیقات ساخته در انبار میماند تا در زمان دولت مهرورزی احمدینژاد به خیابان ریخته شود. در دور دوم دولت سازندگی نیز خیلی دیر پروژه به مرکز ارجاع داده میشود که تا همین امروز هم انتخابات الکترونیکی به رویاها بپیوندد.
در بحبوحه فرآیندی که بازگشت جهانگرد به عرصه سیاست البته این بار از منظری مدیریتی را رقم میزند، اتفاق دیگری هم میافتد؛ در فاصله بین سالهای ۶۳ که از دانشگاه شهید بهشتی فارغالتحصیل میشود تا ۷۳ که دوباره تصمیم به بازگشت به دنیای آکادمیک میگیرد، بیشتر به علوم مدیریتی علاقهمند میشود تا فنی که ناشی از تمایل وی به بحثهای توسعه دانشبنیان نیز هست. بورس برای دکترای الکترونیک را رد میکند و تحت تاثیر گرایشهای میانرشتهای جذب مفاهیم راهبردی مبتنی بر فناوری اطلاعات میشود. دورههای مدیریت صنعتی را در تهران میگذراند و با مشورت دکتر معین دوباره کنکور میدهد تا جذب دانشگاه پلیتکنیک شود و سهساله سر فرصت دورههای مدیریت را بگذراند. تجربه میدانی وی نیز به یاریاش میآید و تجربیات بینالمللیاش را تکمیل میکند:«این الگوها بینظمی ذهنی مرا نظم میداد و حتی برای اساتید مثالهایی از تاریخ اسلام و احادیث یا کتابهایی از فلاسفهای همچون ابن خلدون میزدم.»
مرکز تحقیقات که از فاز طراحی دستگاه به طراحی شبکه نزدیک میشود، در ذهن جهانگرد هم مبانی یک توسعه ملی به یکدیگر جوش میخورد. تجربیاتش در تربیت نیروی انسانی پایه و عالی به تجربه مدیریت کلان کشور نیز افزوده شده و به تدریج از مفاهیم خودکفایی به اقتصاد خوداتکا میل میکند. کوچ نخبههای مرکز تحقیقات برای تاسیس شرکتهای خصوصی هم به این فرآیند ذهنی کمک میکند.
خواستن
تحول ذهنی جهانگرد با تحول فضای سیاسی کشور همعرض است و با روی کار آمدن اصلاحطلبان جایگاه راهبردی جهانگرد به سرعت تغییر میکند. خودش اعتقاد دارد در ایران واقعا تعابیر چپ و راست مبتنی بر اصول نیست و بیشتر بر حسب نحوه توزیع قدرت پدید آمده است تا مبانی سیاسی و اخلاقی. خودش را محدود به قالبهای سیاسی نمیداند:«طبیعتا پایه عقاید سیاسی من با توجه به ریشههای جنبش دانشجویی که در جوانی در آنها حضور داشتم، بیشتر به چپ نزدیک است ولی هیچ وقت قائل به این نبودم که در خط مشی حرفهای و انسانیام بر حسب نگرش حزبی و جناحی تصمیم بگیرم. شاید ارتباطات من بیشتر با این طیف بوده است.»
فضای سیاسی که باز میشود باز هم حلقه دوستان یکدیگر را پیدا میکنند. جو غالب چه از سوی نهادهای امنیتی و چه از سوی صدا و سیما معرفی خطر تهاجم فرهنگی از طریق اینترنت است و جهانگرد قویا تاکید دارد انگیزه دستگاههای اخیر «گرفتن سهم از بازار اینترنت کشور بود تا مقابله با تهاجم فرهنگی». سابقه میاندستگاهی جهانگرد که آن روزها هم طرف مشاوره چندین نهاد و وزارت مختلف بوده، وی را در کانون توجه قرار میدهد. عارف که به وزارت پست و تلگراف و تلفن میآید سابقه دوستی و همکاری با او در وزارت علوم را دارد. پیش از این در جریان انتخاب وزیر سعی کرده تعمدا حضور نداشته باشد و بیشتر در کمیته اقتصادی اصلاحطلبان فعالیت میکند.
معاون برنامهریزی وزارتخانه میشود و این شانس را پیدا میکند که از جایگاه بالاتری وضعیت مخابراتی کشور را نظاره کند. طی دو سال و اندی که در راس امور است، برنامه توسعه فناوری مالزی را هم دیده و به شدت دنبال بومی کردن این الگو در ایران است. نخبههایی که طی دوره آخر غرضی از فضای تلکام خارج شدهاند، به تدریج بازمیگردند. برنامه سوم توسعه تمام میشود و در مخابرات کمیتهای تشکیل میشود که نیاز سختافزاری زیرساخت کشور را برآورد و به شرکتها اعلام کند. سالها به لطف این حرکت بخش خصوصی ایران، تجهیزات مخابرات تا رسیدن پای شرکتهای چینی به کشور رشد و توسعه پیدا میکند.
عارف که به سازمان مدیریت برنامه و بودجه فرا خوانده شد، سید محمد خاتمی جهانگرد را به عنوان وزیر مطلوبش به مجلس اصلاحات معرفی کرد ولی در کمال ناباوری وی رای نمیآورد. خودش بخشی از دلایل این رای عجیب را اتفاقی و بخشی را سازمانیافته میداند اما تاکید میکند شاید لطف خدا شامل حالش شده که رای نیاورده است تا بتواند روی فناوری متمرکز شود. معتمدی که وزیر میشود جهانگرد دیگر دبیر شورای عالی اطلاعرسانی است.
مرکز تحقیقات مخابرات
به نظر جهانگرد مرکز تحقیقات مخابرات در آن برهه از اداره کشور بیشتر یک مکتب فکری مدیریتی است تا صرفا یک نهاد پژوهشی. احیا، رشد و بالیدن صنعت الکترونیکی و مخابرات ایران طی دو دهه را مدیون بومیسازیها و مطالعات مرکز تحقیقات مخابرات میداند و میگوید:«در مرکز تحقیقات همیشه احساس میکردم هم یاد میدهم و هم یاد میگیرم. همین ۱۳ سال مرا در مرکز تحقیقات نگه داشت. در تمامی این سالها حتی زمانی که آقای غرضی دیگر به کل با مرکز تحقیقات، میانهای نداشتند و مدیرانش همگی از آنجا رفتند و پروژهها خوابید، باز هم خیلی حوصله کردم و ماندم اما امروز دیگر آن فضا وجود ندارد.»
دوره اول معتمدی بسیار کوتاه است و به عنوان معاون برنامهریزی جهانگرد مشغول جمعآوری آرا و نظرات خود است. برخلاف تفکر رایج آشنایی این دو مدیر به پیش از این دوره و به زمان بازگشت معتمدی از فرانسه بازمیگردد؛ دورهای که طی آن رئیس سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی میشود و به اتفاق جهانگرد برای راهاندازی شبکه علمی کشور تلاش میکنند. دستکم در این دوره اختلاف دیدگاهی میان آنها به چشم نمیخورد. جهانگرد چنان پیگیر تدوین برنامه توسعه میشود که حتی در عید ۸۰ تیم کارشناسی تنها دو روز به مرخصی میرود.
طرح که مدونتر میشود پیش از ارائه به هیات دولت در هشت دستگاه و جمع مختلف ارائه شده و نظر نهادهایی مانند انجمن انفورماتیک نیز مد نظر قرار میگیرد. تدوین برنامه سید محمد خاتمی برای دور دوم بر عهده جمعی است که جهانگرد در میان آنهاست. او برای اولین بار سرفصلی را مربوط به فناوری اطلاعات برای برنامههای انتخاباتی ریاست جمهوری باز میکند.
در کابینه دوم خاتمی با تکتکوزرا جلسات اختصاصی میگذارد و نظرات آنها را در طرح نهایی میگنجاند تا تکفا در تیرماه ۸۱ با اکثریت مطلق آرای هیات وزیران به تصویب برسد. جهانگرد نماینده ویژه ریاست جمهوری میشود و هویتی فرادستگاهی مییابد. معتقد است داشتن نهادی بیرون از وزارتخانهها برای گرفتن نتیجه ایدهآل ضروری بوده است.
حمایت محمدستاریفر، رئیس سازمان برنامه نیز تاثیر محسوسی دارد. جهانگرد هوشمندانه به جای گرفتن بودجه مستقیم برای دبیرخانه شورای عالی اطلاعرسانی بودجه را زیر نظر خود سازمان برنامه قرار میدهد. در سال اول یعنی ۸۱ حدود ۵۲ میلیارد بودجه مصوب میشود که در مجموع سه سال به حدود ۲۰۰ میلیارد تومان میرسد. طرح تحققی بالای ۸۰ درصد ثبت میکند ولی تحقیقی که متعاقب آن انجام میشود، نشان میدهد بودجه صرفشده بیش از یک هزار و ۵۰۰ میلیارد تومان آورده بخش خصوصی را در بازار به همراه داشته است؛ یعنی رقمی خیرهکننده در حدود شش برابر هزینه اولیه.
یک نظام رایانهای برای ثبت تمامی جزئیات کمکهای بودجه خودشان راهاندازی میکنند و امتناع میکند که پول داخل دبیرخانه تزریق شود و فقط هزینههای جاری را تامین میکند تا شائبه فساد برای تکفا ایجاد نشود. نهایت همکاری را با وزارتخانههای علوم و آموزش و پرورش دارند و هنوز هم معتقد است حتی هدر رفتن منابع در مدارس و دانشگاهها هم به سود آینده فناوری است.
ابرام جهانگرد بر توسعه نهادی کاربری فناوری اطلاعات بر اثر مقاومتهای بروکراتیک ناقص میماند ولی به زعم خودش توانسته سایر لوازم را فراهم کند:«هر فرآیند توسعهای در کشور نیاز به چهار رکن دارد که عبارت است از برنامه، قانون، بودجه و نهاد. ما طی تکفا سه مورد اول را محقق کردیم ولی بخش آخر ناتمام باقی ماند. اجازه خرج را برای مدیران IT همه وزارتخانهها گرفتیم. در مواردی تخلف صورت گرفت و با جدیت برخورد کردیم. اگر هم جایی شائبهای بود جزئیات کاملا رایانهای ثبت شده بود و به همه نشان میدادیم دقیقا کجا، کی و برای چه چیزی کمک صورت گرفته است.»
بودجهای ۱۵ میلیاردی برای وامهای تکفا، آن هم مبتنی بر خدمات ارائه میدهد و بر اساس آن چهار هزار پروژه فناوری در سراسر کشور تحویل میگیرد. همه طرحها بین ۳۰ تا ۹۰ درصد حمایت میشوند و مبنایشان تمرکز بر نرمافزار است. حقوقها بالا میرود و روند مهاجرت نخبهها معکوس میشود. به ویژه که با پدیده حباب داتکام نیز همزمان شده است. کمیسیونی که وامها را ارائه میدهد دارای نمایندگانی از سازمان برنامه و صنف است و جهانگرد در آن حتی حق وتو هم ندارد. ۱۳ میلیارد تومان به عنوان وام ارائه میشود و مابقی به خزانه برمیگردد. تاکید میکند تعداد بسیار کمی در بازگرداندن وام دچار مشکل شدند که در دولت بعدی به دادگاه ارجاع داده شده و هیچ وامی بازنگشنه باقی نماند:«هدف ما تقویت بنیان فناوری بود و میخواستیم منابع جذب فاوا شود تا از آن خارج شود. اصلا ماشین بشود برود زیر پای مدیر! مهم این است که تبدیل به امکانات شود برای جذب سرمایه بیشتر.»
بروز دغدغههای سیاسی و امنیتی در زمان جهانگرد در خصوص اینترنت یکی از چالشهای جدی دوره مدیریتش است. برای اولین بار شورای عالی امنیت ملی کمیته تعیین مصادیق فیلترینگ تشکیل میدهد و توصیههای جهانگرد هم برای تقویت محتوای بومی و پرهیز از نادیده گرفتن خود شهروندان در رعایت خطوط اخلاقی و سیاسی به جایی نمیرسد. تصریح دارد در فرآیند فیلترینگ حضور نداشته و ندارد:«همان موقع گفتیم الان هم میگوییم که ما سیمبان و پستچی هستیم، وظیفهمان تضمین امنیت و سلامت بسته و پیام است و مسوول محتوای آن نیستیم. پرسنل و مدیریت مخابرات و وزارتخانه باید به دور از جریان نظارت باشند.»
شورای عالی انفورماتیک
جهانگرد تاکید دارد از دید او همواره شورای عالی انفورماتیک کارکرد کسب و کار داشته و طی تاریخ طولانیاش بیشتر بر پروژههای بزرگ دولتی، رتبهبندی و نظام مناقصات متمرکز بوده است از همین رو باور دارد هیچ وقت دارای تفکر توسعهای نبوده و بیشتر بر مسائل جاری متمرکز بوده است. حضور خودش به عنوان کارشناس در آن را جدی نمیگیرد و میگوید:«واقعا در آنجا هیچ وقت، زمان زیادی نگذاشتم چون علایق من توسعه و کاربری بوده است تا مسائل کسب و کار.»
آنچه به عنوان میراث از جهانگرد به روایت خودش برای دوره بعد از تکفا باقی میماند فارغ از بودجه و تکفاست، آن را میتوان در سه محور خلاصه کرد: هویت، پول و اطلاعات زمین محور الکترونیکی. اولی در قالب ثبت احوال برای اسناد هویتی کلید میخورد. نهاد پول الکترونیکی زیر نظر رئیسجمهور شکل میگیرد و منجر به مجازی شدن ۸۰ درصد عملیات مالی و اعتباری کشور میشود. در محور نهایی هم سازمان ثبت اسناد به فضای مکانیزه شدن ورود میکند.
اقدام برای تشکیل سازمان نظام صنفی رایانهای را که با حمایت مستقیم او و شورای عالی انفورماتیک تشکیل میشود و نسبت به انجمن ماهیتی ملیتر و فراگیرتر مییابد، دستاورد مثبتی میداند که به آن افتخار میکند و باید موفقیت نظام مهندسی و نظام پزشکی را تکرار کند. وزارت ارشاد مخالفتی جدی ابراز میکند ولی نفوذ جهانگرد در نهاد ریاست جمهوری سرانجام آییننامه را مصوب میکند. نقش محمد سپهریراد دبیر وقت شورای عالی انفورماتیک و سهیل مظلوم رئیس وقت انجمن شرکتهای انفورماتیک را بسیار پررنگ تصویر میکند که ظرف مدت کوتاهی سازمان را در سراسر کشور گسترده میکنند. میگوید:«داشتن یک صنف قدرتمند و سلامت به نفع همه است و به نظرم کسانی که میکوشند سازمان را تضعیف کنند، دارند شاخهای را که سرش نشستهاند، میبرند. همه عمرم را در دولت کار کردهام و تاکید میکنم بخش خصوصی توانمند، سلامت دولت را تضمین میکند.»
رفتن
خاطره تلخی از ورود محمد سلیمانی، وزیر نخست محمود احمدینژاد،به وزارتخانه دارد که برخی از مدیران را در همان جلسه نخست «دزد» خطاب میکند. شخصا سلیمانی برخورد نامناسبی با او ندارد ولی بارها به دفتر ریاست جمهوری و غلامحسین الهام مراجعه میکند تا استعفایش را بگیرد ولی تلویحا میشنود که ساختار جدید فعلا با وی مشکلی ندارد. تاکید میکند مشکلش سمت نیست و چون لازمه کار او همکاری با کابینه است، بدون همدلی چنین امری ممکن نیست. احساسش در جلسات نشانگر عدم همراهی اعضای کابینه جدید است.
پیشنهادات برای جایگزینی وی رد میشود تا حجتالاسلام حمید شهریاری از او اجازه حضور میخواهد و خود جهانگرد هم تایید میکند و قول همراهی میدهد. در کنار یکدیگر تکفا دو و سپس تسما را طراحی میکنند اما با عدم همراهی رئیس دولت مواجه میشوند.
در فاصله این جانشینی اجلاس دوم جامعه جهانی اطلاعات با حضور روسای اغلب کشورهای جهان برگزار میشود و تلاشهای جهانگرد برای رساندن محمود احمدینژاد به اجلاس با بیماری نابهنگام پدرش ناکام میماند. سلیمانی به لطایفالحیل رضایت میدهد با جت اختصاصی به تونس پرواز کند تا دستکم میز ایران خالی نماند.
شورا را که ترک میکند وارد دورانی هشتساله از پرکاری نامرئی میشود. آیتالله هاشمی شاهرودی که حتی پیش از شورای عالی انقلاب فرهنگی و قوه قضائیه هم وی را در جریان پروژه اتوماسیونی در قم میشناسد، برای همکاری دعوتش میکند. تمایلش به حضور در فرآیند ثبت است که اعتقاد دارد این روزها بسیار به سمت مکانیزه شدن حرکت کرده است.
از سوی استاندار مشهد برای پروژه مشهد چناران دعوت میشود، فاز مطالعاتی میگذرد و در آستانه فاز اجرایی استاندار تعویض میشود. از سوی دیگر محمدرضا نعمتزاده، در آن زمان مسوول انجام پروژه جنجالی کارت سوخت در وزارت نفت است. طرح قبلا دو بار شکست خورده و این بار زیر دست تیمی کارکشته آمده است. طرح بدون هیچ تستی انجام میشود؛ بودجه آن دوبرابر شده است. برای ۴۰ نوع باید تلمبه رابط کاربری طراحی کنند. کار شبانهروزی و مرگبار است و خود جهانگرد هم اعتراف میکند در کنار نعمتزاده درباره مدیریت بسیار آموخته است. ساختار هوشمندانه به گونهای طراحی میشود که دچار خرابی زنجیرهای نشود و به طرز معجزهآسایی کار میکند.
با رفتن طهماسب مظاهری به بانک مرکزی به راس نهاد مالی و اعتباری کشور دعوت میشود اما پیشنهاد معاونت را به سبب سیاسی بودن و منسوب بودن به جریان اصلاحطلب رد میکند. مشاور میشود و فرصت میکند در شرکت خدمات انفورماتیک و شرکت ملی انفورماتیک نظام مالی الکترونیکی را از نزدیک حلاجی کند. یک پله از فضای راهبری کلی پایینتر آمده و این بار همانند تجربه کارت سوخت، در تلاش برای رسیدن به یک برش دقیقتر از مفاهیم بانکداری الکترونیکی است. متوجه میشود طرحهای موفقی مانند پایا و ساتنا در محاق ماندهاند. کنترل پروژه هفتگی میگذارد و ظرف یک سال و نیم تقریبا تمامی طرحها به سرانجام میرسند و محصول ارائه میدهند.
با رفتن مظاهری و آمدن محمود بهمنی استعفایش به تعویق میافتد تا مدت ماموریتش به انتها میرسد. در دولت دوم احمدینژاد برخورد عمومی برخلاف انتظار با جهانگرد چرخش مثبتی پیدا میکند و دوباره از سوی طیفهای راس امور دعوت به مشاوره میشود. تلاشهایش برای رسیدن به یک نتیجه عملی با رضا تقیپور که همدانشکدهایاش در مدرسه عالی کامپیوتر بوده است و احمد بزرگیان متولی دولت الکترونیکی بیثمر میماند. تنشی در کار نیست ولی به نتیجهای هم نمیرسند.
در این دوره پرکاری پنهان جهانگرد اثبات میکند گرفتار برچسبهای حزبی نیست و هر جا دعوت به کار شده، حضور پیدا کرده است. در بخش خصوصی هرگز عضو هیات مدیره یا سهامدار نبوده است ولی همکاری و مشاورهاش را تکذیب نمیکند. معتقد است برخی از شرکتهای خصوصی در فضای فناوری و بانکداری واقعا اهداف توسعهای داشتهاند و صرفا به درآمد نگاه نکردهاند. مشاور فناوری بانک تجارت، کانون سردفتران، منطقه ثامن مشهد، سوئیچ خزانه و استانداری مشهد بوده و همچنان عضو هیات علمی مرکز تحقیقات مخابرات به حساب میآید.
سیاست:
جهانگرد در تمامی توضیحاتش اصرار دارد فناوری اطلاعات یک صنعت است و اسیر روایتهای چپ و راست از قدرت نیست:«ذات فناوری خنثی است و باید به عنوان یک صنعت توسعه پیدا کند. وقتی وارد فضای ارتباطات میشویم و مفاهیم سیاسی و فرهنگی مطرح میشود قبول دارم IT مرز امنیت ملی ما را تشکیل میدهد و پاسداری از این مرزها وظیفه همه ماست. وقتی وارد مصادیق میشویم این تعابیر سیاسی معنا پیدا میکنند. نباید اختلاف نظر درباره اطلاعرسانی را به کل کارکردهای فناوری تسری دهیم. به آزادی دسترسی اطلاعات اعتقاد دارم اما معتقدم باید به امنیت توجه داشت و در عین حال امنیتی نگاه نکرد.»
در انتخابات حضور پررنگی دارد. اعتدالگرایان که پیروز میشوند به عنوان عضوی از کمیته انتخاب وزرا در بخش وزاری زیربنایی بار دیگر در کنار انتظاری و معتمدی قرار میگیرد. آرای صنف به سمت وی متمایل است. در انتخابها محمدرضا عارف جزو گزینههای پیشتاز است. در ستاد خود روحانی هم محمود واعظی مطرح است و هم فیروزآبادی نماینده بخش امنیتی. وقتی واعظی از سمت شیخ دیپلمات برای وزارت ارتباطات معرفی میشود، خود جهانگرد هم احساس غبن نمیکند:«ایشان مرد صادق و مورد اعتمادی هستند. از سالهای دور بارها به مرکز تحقیقات کمک کردهاند و برخلاف وزرای اخیر سطح بالایی در هیات دولت دارند. آقای واعظی صلاحیت و توانایی لازم را دارند که کمک کنند واقعا فناوری حالتی فرادستگاهی پیدا کند و تعامل مناسبی با صنعت و بازرگانی کشور داشته باشد.»
سال تولد: ۱۳۳۶
محل تولد: تهران
سوابق تحصیلی: لیسانس کامپیوتر از دانشگاه شهید بهشتی، فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه امیرکبیر
سوابق اجرایی: عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت، عضو هیات علمی مرکز تحقیقات مخابرات، رئیس شورای انفورماتیک وزارت علوم، دبیر شورای عالی اطلاع رسانی، نماینده ویژه رئیسجمهور در فناوری اطلاعات، رئیس سازمان فناوری اطلاعات ایران