فرگوسن ۲۶ فصل مربی منچستریونایتد بود که در طول این سالها ۳۸ قهرمانی در جامهای مختلف برای منچستر یونایتد بدست آورده. اون لقب «بزرگترین مربی قرن» رو داره. در سال ۲۰۱۲ یکی از اساتید دانشگاه هاروارد برای اینکه بتونه به شیوه رهبری الکس فرگوسن پی ببره به سراغ این مربی بزرگ میره و مدتی با او توی تمرینها و بازی ها همراه میشه و علاوه بر این با خود فرگوسن، دوستان و آشنایان و بازیکنان تیمش هم مصاحبه میکنه.
نتیجه این تحقیقات این میشه که ۸ راز رهبری الکس فرگوسن کشف میشه که اینجا خلاصه شو براتون میگم:
1- از ساختن پایه ها آغاز کنید.
فرگوسن وقتی در سال ۱۹۸۶ به منچستر رفت ابتدا به دنیال پی ریزی یک ساختار قوی برای موفقیت بلندمدت باشگاه بود. او دو «مرکز تعالی» ایجاد کرد تا استعدادهای جدید شناخته بشن و اونارو پرورش بده. در بین اونها حتی بچه های ۹ ساله هم بودند. بازیکنانی مثل دیوید بکام، رایان گیگز، پل اسکولز و گری نویل از نتایج این مرکز بودند. خود الکس فرگوسن میگه:
در لحظه ای که به منچستر اومدم تنها به یک چیز فکر می کردم و اونم ساختن یک باشگاه فوتبال بود. من می خواستم از پایه همه چیز رو بسازم. تصمیم من این بود که جریانی از بازیکنان جوان ایجاد کنم که نیاز تیم اول باشگاه رو رفع کنن. با این رویکرد بازیکنان با هم بزرگ میشدن و روح دوستی و همکاری هم بین اونا تقویت میشد. وقتی من به منچستر اومدم تنها یک بازیکن زیر ۲۴ سال داشتیم و این برای یک باشگاه مثل منچستر، خیلی خیلی بد بود. من می دونستم که باید روی جوونها تمرکز کنم و با توجه به تجربیات قبلی خودم می دونستم که با جوونها میتونم برنده باشم.
من همیشه از دیدن بازیکنهای جوونی که بهتر میشدن به خودم افتخار میکردم. شغل یک مدیر و مربی فوتبال مثل یک معلم، الهام بخشیدن به افراد اطرافشه که بهتر بشن. باید به اونا مهارتهای تکنیکی بهتری آموزش بده و از اونا یه برنده بسازه، باید اونارو به افراد بهتری تبدیل کنه و بعدش میتونه بزاره اونا به هرجایی که میخوان برن. وقتی که شما به جوونها شانس میدین نه تنها طول عمر تیم رو زیاد میکنین بلکه در تیم وفاداری ایجاد میشه. اونا همیشه یادشون هست که شما اون مدیر و مربی بودین که اولین فرصت رو بهشون داده و حس یک خانواده بودن ایجاد میشه.
2- برای ساختن دوباره تیمتون جرات داشته باشین
فرگوسن حتی در زمانهایی که موفقیتهای بزرگی داشت برای دوباره ساختن تیمش تلاش میکرد. او همیشه برنده بود یا یک رقیب سرسخت برای برندگان و هیچگاه توی مدتی که مربی بود، تیمش یه تیم ضعیف نبود. فرگوسن همیشه به چرخه نیروی بازیکنان و تیمش توجه داشت. مدیریت استعدادهای تیم شامل یک بخش سخت هم بود و اون بخش سخت، خداحافظی کردن با بعضی از بازیکنهای تیم بود. بازیکنانی که برخی از اونها آدمهای وفاداری بودن که فرگوسن هم دوستشون داشت. رایان گیگز میگه فرگوسن هیچ وقت به این لحظه و به کوتاه مدت نگاه نمیکرد و نگاهش همیشه به آینده بود و می دونست چه چیزهایی باید تقویت بشه.
تحقیقات محققان دانشگاه هاروارد نشون میده که فرگوسن یک «مدیر سبد استعدادها»ی فوق العاده بوده. فردی منطقی، آینده نگر و سیستماتیک. منچستر همیشه به خاطر اینکه بازیکنانش رو وقتی میفروخت که می تونستند چندسال در سطح اول بازی کنند، درآمد خوبی هم کسب می کرد. البته برخی از بازیکنان وفادار مثل رایان گیگز رو نگه میداشت چرا که نه تنها آمادگی لازم رو برای بازی کردن داشتن، بلکه میتونستن فرهنگ و روح تیم منچستر رو به بازیکنهای جوونتر منتقل کنن. فرگوسن میگه
ما سه سطح از بازیکنان رو شناسایی می کردیم. افراد ۳۰ ساله و بالاتر افراد بین ۲۳ تا ۳۰ و افراد جوانتر. ایده اصلی این بود که افراد جوانتر پرورش پیدا کنند و به استانداردهایی که بزرگترها تعیین کرده بودند دست پیدا کنند. ما همیشه سعی میکردیم که وضعیت تیم را در ۳ تا ۴ سال آینده ببینیم و برای اون برنامه ریزی کنیم.
3- استانداردهای بالا تعیین کنید و همه را در آن سطح نگه دارید.
فرگوسن درباره نهادینه کردن ارزشها در بازیکناش خیلی با اشتیاق حرف میزه. بیشتر از پرورش مهارتهای فنی، فرگوسن تلاش میکنه که اونارو تشویق کنه که بیشتر تلاش کنن و هیچ وقت تسلیم نشن. به عبارت دیگه از اونا یه برنده میسازه.
علاقه شدید او به برنده بودن از تجربیات خودش زمانی که بازیکن بوده ناشی میشه و خودش میگه در اون زمان من تصمیمم رو گرفته بودم قرار بود که هیچوقت تسلیم نشم. فرگوسن در بازیکنانش هم به دنبال همین نگرش بود. به گفته خودش او «بازندگان بد» رو انتخاب میکرد و از اونا میخواست که به سختی تلاش کنند. در طول سالها این نگرش بین همه ایجاد شد و خود بازیکنهای تیم منچستر یونایتد فردی رو که همه تلاشش رو نمیکرد، نمی پذیرفتن و حتی بزرگترین بازیکنها هم استثنا نبودن. خود فرگوسن میگه:
تمام کاری که ما انجام دادیم رعایت استانداردهایی بود که برای خودمون تعیین کرده بودیم. این استانداردها شامل همه چیز از آماده سازی تیم تا کارهای انگیزه بخش میشد. به عنوان مثال ما هیچ وقت اجازه یک جلسه تمرینی بد رو نمیدادیم. چیزی که شما در تمرین میبینید خودش رو در بازی جدی نشون میده. بنابراین تمامی جلسات تمرینی ما با کیفیت بود.
من باید انتظارات بازیکنانم رو بالا میکشیدم. اونا نباید هیچ وقت تسلیم بشن. همیشه به آنها میگفتم اگه یه بار تسلیم بشین برای بار دوم هم تسلیم خواهید شد. خود من همیشه به عنوان اولین نفر به باشگاه میرسیدم. در این اواخر خیلی از کارکنان وقتی که من به باشگاه میرسیدم اونجا بودن. فکر میکنم اوناهم متوجه شدن که من چرا زود میومدم، کارها باید بموقع انجام میشدن.
من همیشه به بازیکنان و کارکنانم میگفتم که تلاش زیاد، استعداد شماست و از بازیکنان ستاره هم توقع بیشتری داشتم و حتی از اونا میخواستم که بیشتر از بقیه تلاش کنن. به اونا می گفتم که باید نشون بدین که بازیکنان برجسته ای هستین و اونا هم اینکارو انجام میدادن. و اصلا دلیل ستاره بودنشون همین بود که بیشتر تلاش میکردن. سوپراستارهایی که به دنبال شهرت بودن برای من اونقدری که دیگران فکر میکنن مشکلی نداشتن. چرا که اونها میخواستن برنده باشن و بنابراین هرکاری که برای برنده شدن لازم بود انجام میدادن. من رونالدو، بکام، گیگز و اسکولز را بارها دیدم که ساعتهای طولانی تمرین میکردند. اونها میدونستن که بازی کردن در منچستر کار آسونی نیست.
4- هیچ وقت، هیچ وقت از کنترل صرفنظر نکنید!
فرگوسن گفت که «شما هیچ وقت نمی تونید از کنترل دست بکشید، حتی زمانی که با ۳۰ نفر آدم حرفه ای سروکار دارید که همه اونها میلیونر هستند. هر بازیکنی که بخواد با من بجنگه و قدرت و کنترل من را به چالش بکشه، من با او روبرو می شم» یکی از رازهای مهم فرگوسن این بود که با هرکسی که از استانداردها تخطی می کرد با شدت برخورد میکرد. و اگر این رفتار ادامه پیدا میکرد اون فرد باید از منچستر می رفت. در سال ۲۰۰۵ وقتی «روی کین» کاپیتان منچستر یونایتد به صورت عمومی از هم تیمی هاش انتقاد و اونارو سرزنش کرد، قرارداد او فسخ شد. سال بعدهم وقتی رود فن نیستلروی برای نیمکت نشینی خشمگین شد، اونو به رئال مادرید فروختند. فرگوسن می گه:
اگر روزی میومد که مدیر و مربی منچستر توسط بازیکنان کنترل میشد و اونا تصمیم میگرفتند که روز تمرین چه روزی باشه و چه روزی تعطیل باشه و تاکتیک چی باشه و… آن روز دیگه منچستر، منچستر نبود. من به خودم گفته بودم که به هیچ کس اجازه نمیدم که از من قدرتمندتر باشه. شخصیت شما باید بزرگتر از اونا باشه و این حیاتی است.
5- پیغام را با لحظه هماهنگ کنید.
وقتی زمان برقراری ارتباط به بازیکنان میرسید، فرگوسن به عنوان کسی که به سرسختی شهرت داره، تلاش خودشو میکرد که پیغام رو با موقعیت هماهنگ کنه. مثلا وقتی که باید به یک بازیکن میگفت که در یک بازی مهم نمی تونه بازی کنه، تلاش خودشو میکرد که این پیام رو به خوبی برسونه. فرگوسن اولا به صورت خصوصی این حرف رو میزد و سپس به اون می گفت من ممکنه اشتباه کرده باشم اما به نظر من این بهترین ترکیب برای امروز است. فرگوسن سعی میکرد که اعتماد به نفس اونارو بازسازی کنه و به اونا بگه این فقط یک مساله تاکتیکیه و بازیهای بزرگتری هم در راه هستند.
فرگوسن اعتقاد داشت شما نمی تونید همیشه داد و فریاد بزنین. اندی کول از بازیکنان فرگوسن میگه اگر شما ببازید و الکس اعتقاد داشته باشه که تلاش خودتونو کردین، مشکلی نیست اما اگه ببازین و مشکل از تلاش کم شما باشه، مراقب گوشهای خود باشین. خود فرگوسن می گه:
هیچ کس انتقاد را دوست ندارد و کمتر کسی با انتقاد بهتر میشه. اکثر آدمها به تشویق پاسخ می دن. بنابراین من تلاش کردم در هرجایی که میتونم بازیکنانم رو تشویق کنم. برای یک بازیکن و اصولا برای یک انسان هیچ چیز بهتر از شنیدن اینکه «عالی بود» (Well done) نیست. هیچ دو کلمه بهتری اختراع نشدن. در همین حال در رختکن باید به اشتباهات هم اشاره کنین؛ جاهایی که بازیکنان انتظارات رو برآورده نکردن. در اینگونه موارد به خاطر آوری مهمه و این مساله باید دقیقا بعد از بازی انجام بشه. شما نمی تونین یکی دو روز صبر کنین. من اینکارو بلافاصله بعد از بازی انجام میدادم و تمام! یک بازیکن نباید تا ابد مورد انتقاد قرار بگیره.
6- برای برنده شدن آماده باشید.
تیم فرگوسن سابقه زیادی در برنده شدن در دقایق پایانی بازی دارد. صحبتهای انگیزشی بین دو نیمه و استفاده از تاکتیک مناسب قطعا تاثیرگذار بوده اما این همه ماجرا نیست. وقتی که تیمی عقبه، بسیاری از مربیان، بازیکنان رو به جلو فرا میخونن و اونارو تشویق به حمله میکنن. فرگوسن به صورت غیرمعمولی تهاجمی و در عین حال به صورت غیرمعمولی رویکرد سیستماتیک در مربی گری داره. اون تیمش رو برای برنده شدن آماده می کرد. بازیکنان او به صورت منظم تمرین می کردن که در شرایطی که در ۱۰ دقیقه، ۵ دقیقه و یا حتی ۳ دقیقه به یک گل نیاز داشتن، چگونه باید بازی میکردن. یکی از دستیاران فرگوسن میگه ما برای لحاظ سخت، تمرین می کردیم بنابراین در اون لحظات میدونستیم که چگونه باید موفق شویم
7- به قدرت مشاهده تکیه کنید.
فرگوسن وقتی کار خودش رو به عنوان مربی آغاز کرد (قبل از رفتن به منچستریونایتد) در ابتدا تمام تمرینها رو خودش انجام میداد اما پس از مدت کوتاهی این کار رو به دستیارانش واگذار کرد اما خودش همیشه حاضر بود و همه چیز رو به دقت نگاه می کرد. او از مربی گری به مشاهده گری تغییر نقش داد و خودش میگه که این به او قدرت بیشتری به ارزیابی بازیکنان و عملکرد آنها داد. واگذار کردن اختیارات به دیگران و اعتماد به آنها این فرصت رو به مدیر ممیده که بهتر ببینه و شرایط رو درک کنه.
8- هیچ وقت منطبق شدن را متوقف نکنید.
در مدتی که فرگوسن در منچستر کار کرده، بسیاری از چیزها تغییر کردن از سرمایه گذاری در فوتبال گرفته تا علومی که برای بهترشدن بازیکنان به وجود اومدن و تا استفاده از فناوری در فوتبال. پاسخ دادن به تغییرات هیچگاه آسان نیست بخصوص اینکه شما برای مدت زیادی در اوج باشید. اما دلایلی زیادی برای تمایل به تغییر از سوی فرگوسن در همه جا هست. یکی از همکاران او میگه ظرفیت فرگوسن حتی برای تغییر در هر بازی بسیار زیاد است. در سالهای ۱۹۹۰ او اولین مربی بود که در لیگ برتر از بازیکنان بسیار جوان در تیمش استفاده می کرد و تا قبل از اون هیچگاه تیمی به این شدت جوان در لیگ برتر بازی نکرده بود. علاوه بر این او اولین مربی بود که به چهار فوروارد مرکزی در طول یک فصل اجازه داد که برای بدست آوردن دو جایگاه بجنگند، این یک استراتژی بود که هیچ کس باور نمیکرد قابل مدیریت باشه. جالب اینکه در این فصل او سه جام را همزمان برد. (۱۹۹۸-۱۹۹۹)
در پشت سر تیم، فرگوسن از تیمی قدرتمند از دانشمندان ورزش برای پشتیبانی از مربیانش استفاده می کرد. به پیشنهاد اونا اتاقهای ویتامین D ایجاد کرد تا به علت کمبود آفتاب در منچستر مشکلی برای بازیکنانش به وجود نیاد و از GPS برای ارزیابی عملکرد بازیکنان استفاده کرد. در منچستر یونایتد حتی از یک مربی یوگا استفاده شد که هفته ای دوبار با بازیکنان کار می کرد. فرگوسن می گوید:
از زمانی که من مربی گری را شروع کردم خیلی چیزها تغییر کرده یکی از چیزهایی که من به خوبی انجام دادم مدیریت تغییر بوده. به نظر من شما تغییر رو با پذیرفتن اون مدیریت می کنین و این به معنیه که به افرادی که به خدمت گرفتین، اعتماد دارین. بسیاری از افرادی که سابقه منو دارن، خیلی با تغییر میانه خوبی ندارن، اما من همیشه فکر کردم که نمی تونم هزینه های تغییر نکردن رو بپردازم. من باید همیشه موفق می بودم و هیچ انتخاب دیگری برای من وجود نداشت