سید اکبر میرجعفری فرماید:
باز اما عليرضا قزوه | شاعرِ ما عليرضا قزوه
واقعاً رونقي ز نو بخشيد | شعر نو را عليرضا قزوه
يک تريبون تازه آوردند | رفت بالا عليرضا قزوه
غزلِ اعتراض ميفرمود | دست تنها عليرضا قزوه
در دوبيتي قصيده ميگويد | مثل بابا عليرضا قزوه
پروژه: شعر ناب آييني | کارفرما: عليرضا قزوه
ناگهان شاعري جهاني شد | تازگيها عليرضا قزوه
روي جلد مجله ميخوانيم: | «گفتگو با عليرضا قزوه»
نوبل سال بعد از آنِ کيست؟ | شاملو يا عليرضا قزوه؟
همهجا پهن ميشود، مثلِ | مبلِ کمجا عليرضا قزوه
آستينش بلند اگر باشد | ميکند تا عليرضا قزوه
مثل استادِ دهر «بلخاري» | هست زيبا عليرضا قزوه
مکه رفته، چرا نميگوييد | حاج آقا عليرضا قزوه؟
کاش روزي ايتاليا بروند | يک تُکپا عليرضا قزوه
پاپ را سرفراز فرمايند | سرور ما عليرضا قزوه
السلام عليک ميگويد | از همينجا عليرضا قزوه
بارها با سران کفر و نفاق | کرده دعوا عليرضا قزوه
انقلابيتر است حتي از | «چهگوارا» عليرضا قزوه
دوست دارد که مملکت بشود | مثل کوبا عليرضا قزوه
از قضا چون «جميله بوپاشا» | هست رعنا عليرضا قزوه
میگذارد نماز و نگذارد | رو به هرجا عليرضا قزوه
گرچه شيرين، مناسب سوگ است | مثل حلوا عليرضا قزوه
اطلاعات جالبي دارد | از قضايا عليرضا قزوه
هيس آقا، مگر نميبينيد | کرده لالا عليرضا قزوه
قزویات معاصر برای علیرضا قزوه و علیرضا قزوه !
2
امید مهدینژاد فرماید:
پشت سنگر علیرضا قزوه | توی دفتر علیرضا قزوه
جنب مسجد علیرضا قزوه | بیت رهبر علیرضا قزوه
همه بارها به گرده اوست | بنز خاور علیرضا قزوه
در مجلات سبز و زرد و وزین | روی منبر علیرضا قزوه
اینطرفتر علیرضا قزوه | آنطرفتر علیرضا قزوه
همه جا هست و گاه دیده شده | جای دیگر علیرضا قزوه
در تمام مسابقات اخیر | بوده داور علیرضا قزوه
شعر، قصه، تئاتر، نقاشی | کل کشور علیرضا قزوه
طنز هم گاهگاه میگوید | «فیض» اکبر علیرضا قزوه
گرچه خود در محل مرفوع است | میکند جر علیرضا قزوه
بد نبوده، ولی به لطف خدا | شده بهتر علیرضا قزوه
حالیا از تمام پنجرهها | میکشد سر علیرضا قزوه
اعتبارش به دکترایش نیست | عین «قیصر» علیرضا قزوه
خواهران نیز اقتدا کردند | به برادر علیرضا قزوه
میتوان فتح کرد دهلی را | با دو لشکر علیرضا قزوه
بین ایران و هند و پاکستان | شد مخیر علیرضا قزوه
از «سپانلو» کسی سراغ گرفت | شد مکدر علیرضا قزوه
از «مؤدب» شنیده شد شعری | شد مکرر علیرضا قزوه
از کسی ادکلن گرفت شبی | شد معطر علیرضا قزوه
کت و شلوار قهوهای پوشید | شد موقر علیرضا قزوه
چند لامپ هزار روشن شد | شد منور علیرضا قزوه
زیرکی گفت: «بهترینی تو» | کرد باور علیرضا قزوه
گفته شد بیست و چند بیت اینک | شعر اندر علیرضا قزوه
کیست تجدید مطلعش سازد | بار دیگر علیرضا قزوه
قزویات معاصر برای علیرضا قزوه و علیرضا قزوه !
3
ایضاً دوباره امید مهدینژاد فرماید:
با سیاست علیرضا قزوه | با کیاست علیرضا قزوه
پل گیشا، تقاطع حافظ | سر همت علیرضا قزوه
هرکجا لازم است میآید | بیملالت علیرضا قزوه
دست او در ریاست و پایش | در حراست علیرضا قزوه
حوزه، ارشاد، سازمان، دفتر | یا سفارت علیرضا قزوه
میزند در دهان بدگویان | با رشادت علیرضا قزوه
از «معلم» سر است از نظرِ | قد و قامت علیرضا قزوه
سفره استعاره را دیشب | کرد غارت علیرضا قزوه
شاعران را برای کنگرهها | کرد دعوت علیرضا قزوه
همه را راهی تریبون کرد | طبق نوبت علیرضا قزوه
شاعری قصد نوگرایی داشت | داد رخصت علیرضا قزوه
فاضلی خواند بهر او شعری | برد لذت علیرضا قزوه
سکهها را میان شاعرها | کرد قسمت علیرضا قزوه
شاعران هی شراب میخوردند | خورد شربت علیرضا قزوه
اتفاقاً میانهاش خوب است | با شریعت علیرضا قزوه
من خودم ديدمش که با رهبر | کرد صحبت عليرضا قزوه
پنج نوبت نماز میخواند | روی تربت علیرضا قزوه
بلکه بیش از بقیه میخواند | یکدو رکعت علیرضا قزوه
اهل تجدید نیست، نه دائم | نه موقت علیرضا قزوه
دو سه منظومه گفته در عرضِ | دو سه ساعت علیرضا قزوه
چندتا عاشقانه هم گفته | با خجالت علیرضا قزوه
معترض بوده و مشخص نیست | از چه بابت علیرضا قزوه
مهربان است و لطفها دارد | با رعیت علیرضا قزوه
بسکه زحمت کشیده با اخلاص | بهر ملت علیرضا قزوه
آرزوی همهست تا برسد | به شهادت علیرضا قزوه
عاقبت بهر حفظ ایمانش | کرد هجرت علیرضا قزوه
دعوت کافران هندی را | کرد اجابت علیرضا قزوه
گرچه با رفتنش به شعرِ خودی | زد خسارت علیرضا قزوه
رفت در سرزمین هندوها | به بشارت علیرضا قزوه
از همه شاعران عزیزتر است | نزد دولت علیرضا قزوه
اقتدا گر کند به آقایان | طبق سنت علیرضا قزوه
میرسد زود با همین سرعت | به وزارت علیرضا قزوه
شاعران خودی ثنا گفتند | داد خلعت علیرضا قزوه
شاعران خودی سفر رفتند | در معیت: علیرضا قزوه
حیف، از شاعران غیرخودی | خورد تهمت علیرضا قزوه
لکن از حیث سینه و اینها | داشت وسعت علیرضا قزوه
با خودش فکر کرد و حرفی زد | در نهایت علیرضا قزوه
گفت: «با قدرت است، اما نیست | اهل قدرت علیرضا قزوه»
پس به بالش گذاشت تا خود صبح | سر راحت علیرضا قزوه...
قزویات معاصر برای علیرضا قزوه و علیرضا قزوه !
4
ایضاً سید اکبر میرجعفری فرماید:
از دم در عليرضا قزوه | رفت آنور عليرضا قزوه
بعد از آن دوستان او گفتند | شده بهتر عليرضا قزوه
و لذا حرف دوستانش را | كرد باور عليرضا قزوه
دوستاني كه ميكنند سلام | همچنان بر عليرضا قزوه
با سلامي كه ميكند با آن | خستگي در عليرضا قزوه
در ره دوستان چه عرض كنم | ميدهد سر عليرضا قزوه
گاه اگر سكهاي به كس داده | نيست زرگر عليرضا قزوه
رفت در آب جوي و ميدانست | ميشود تر عليرضا قزوه
با دو چشمِ نَشُسته ميبيند | جور ديگر عليرضا قزوه
مثل اشكال ميشود وارد | از همين در عليرضا قزوه
جاي بلبل نگاه ميدارد | گربه نر عليرضا قزوه
در تقلا شبيه اسفند است | روي مجمر عليرضا قزوه
نيست يعني شبيه خاكستر | خاك بر سر عليرضا قزوه
پر داغ است و گرم ميجوشد | چون سماور عليرضا قزوه
هر كجا باز شد دري، ديدم | پشت آن در عليرضا قزوه
با همين حيلههاي معمولي | نشود خر عليرضا قزوه
نفروشد به هيچ شاعرهاي | هيزم تر عليرضا قزوه
و هميشه نگاهشان كرده | مثل خواهر عليرضا قزوه
شايد اصلاً براي بعضيشان | بوده مادر عليرضا قزوه
بعد از اين از وسايل شعر است: | شمع، دفتر، عليرضا قزوه
اين سهتا هم كنار هم باشند: | نطق، منبر، عليرضا قزوه
قزویات معاصر برای علیرضا قزوه و علیرضا قزوه !
5
محمود حبیبی کسبی فرماید:
گل شببو علیرضا قزوه | ناف آهو علیرضا قزوه
هر گلی بوی خویش را دارد | گل کمبو علیرضا قزوه
هرطرف رو کنیم نامی از اوست | هرکه هرسو علیرضا قزوه
سازمان، بیت، حوزه، دانشگاه | سایتِ یاهو علیرضا قزوه
معبد و خانقاه و معبد و دیر | همهجا او علیرضا قزوه
شعر اگر قلهایست مستحکم | برج و بارو علیرضا قزوه
زنِ پررو فروغ فرخزاد | مردِ کمرو علیرضا قزوه
سرِ بیمو سهیل محمودی | سرِ کممو علیرضا قزوه
میرشکاک اگر سیوسهپل است | پلِ خواجو علیرضا قزوه
هندوانه علیرضا راهب | آلبالو علیرضا قزوه
عسلِ اردبیل ناصر فیض | آبِ لیمو علیرضا قزوه
رفت کوبا، ولی به ما برعکس | گفت باکو علیرضا قزوه
لیلیِ لولیانِ هند شده | شده لولو علیرضا قزوه
بیدلِ گرمساری آمده است | لقبِ او علیرضا قزوه
در ریاضت برای مرتاضان | شده الگو علیرضا قزوه
سرش اندر بلاد کشمیر است | پاش جامو علیرضا قزوه
جمله جوکیان تبت را | کرده جادو علیرضا قزوه
همه را با نظام اسلامی | کرده همسو علیرضا قزوه
دست خود را کجا فرو کردی؟ | توی کندو؟ علیرضا قزوه!
دیدمش چاقتر نشان میداد | چند کیلو علیرضا قزوه
دست خود را سه کس نمیبرند: | قمه، چاقو، علیرضا قزوه
قزویات معاصر برای علیرضا قزوه و علیرضا قزوه !
6
جواد زهتاب فرماید:
گویِ چوگان علیرضا قزوه | مردِ میدان علیرضا قزوه
آمده بعد از انقلاب انگار | سوی تهران علیرضا قزوه
کارهای جوانی خود را | کرده کتمان علیرضا قزوه
همچنانی که نوجوانی را | کرده پنهان علیرضا قزوه
ارتباطش همیشه مبهم بود | با جوانان علیرضا قزوه
با بقیه مرواداتی داشت | مثل انسان علیرضا قزوه
گفته شعر از فضای نخلستان | در خیابان علیرضا قزوه
دو سه تا شعر عاشقانه سرود | شد پشیمان علیرضا قزوه
فیض، اسفندقه، براتیپور | جعفریان، علیرضا قزوه
همه از شاعران این بیتند | گل ایشان: علیرضا قزوه
سیرت خویش را در آینه دید | گشت حیران علیرضا قزوه
رفت در هند و خال هندو دید | شد مسلمان علیرضا قزوه
بعد جنگ سی و سه روزه، سریع | رفت لبنان علیرضا قزوه
همهجا را گمان کنم دیدهست | غیر زندان علیرضا قزوه
چون همیشه علیرضا قزوه | پس کماکان علیرضا قزوه
بهترین شاعر جهان: لورکا | بعد از ایشان علیرضا قزوه
گاهی از شعر شاعران کهن | میخورد نان علیرضا قزوه
مشکل شعر را در این کشور | کرد آسان علیرضا قزوه
شعر را داده در دو قرن اخیر | سر و سامان علیرضا قزوه
نرخ مجموعه چاپ کردن را | کرده ارزان علیرضا قزوه
اهل سیگار نیست، اما هست | اهل قلیان علیرضا قزوه
با خودش میزند قدم گاهی | زیر باران علیرضا قزوه
دزد یکشب به خانه او زد | شد پریشان علیرضا قزوه
بعد دزدی چقدر دعوا کرد | با نگهبان علیرضا قزوه
شعرتان را نوشته بود یکی | پشت نیسان، علیرضا قزوه!
در سپاهان منارجنبان را | کم بجنبان، علیرضا قزوه!
عکسهایی گرفته بعد از جنگ | با اسیران علیرضا قزوه
قاب کرده بزرگ و چسبانده | کنج ایوان علیرضا قزوه
کاش میرفت و جاودان میشد | چون شهیدان علیرضا قزوه
از همه شاعران روشنفکر | شد گریزان علیرضا قزوه
هم برای حمایت از دولت | داده تاوان علیرضا قزوه
هم اگر سکهای به او دادند | کرد جبران علیرضا قزوه
فتنههای اخیر را خواباند | چون جکیچان علیرضا قزوه
چند روزی در این سراچه خاک | هست مهمان علیرضا قزوه
بعد از آن نیز میکند تسلیم | جان به جانان علیرضا قزوه
شعر با نام قزوه بود ولی | این سرانجام قزوه بود ولی
شعر او سست بود یا فاخر؟ | بگذر از اینکه او چه شد آخر
آخرین خط جام را بنگر | دانه بگذار و دام را بنگر
پس، پس از او به هم نزن صف را | شادی روح او بزن کف را
قزویات معاصر برای علیرضا قزوه و علیرضا قزوه !
7
سعید بیابانکی فرماید:
از اکابر علیرضا قزوه | از نوادر علیرضا قزوه
شعر ما را به شبهقاره هند | کرد صادر علیرضا قزوه
به غنیمت گرفت کلی چیز | مثل نادر علیرضا قزوه
جای نبش سمیه یکشب رفت | نبش یاسر علیرضا قزوه
چند تا شعر نو سر هم کرد | شد معاصر علیرضا قزوه
رفت خارج برای حفظ نظام | خورد «واتر» علیرضا قزوه
سالها رفته خارج و ماندهست | پاک و طاهر علیرضا قزوه
اصفهان رفت، مردمش گفتند: | «چندی لاغِر علیرضا قزوه»
هرکجا جشنواره برپا بود | حی و حاضر علیرضا قزوه
ربع و نیم و تمام و هرچه که بود | بود شاکر علیرضا قزوه
شعرش از این و آن شنیده شدهست | متواتر علیرضا قزوه
سالها از برای مادرِ شعر | بود «فادِر» علیرضا قزوه
نشتیِ شعر را مراقب بود | مثل واشر علیرضا قزوه
رفت دهلی، هزارتا شب شعر | کرد دایر علیرضا قزوه
توی کشتی علیرضا قزوه | در بنادر علیرضا قزوه
دعوتش کرد کفش ملی، رفت | یزد تایر علیرضا قزوه
ز یمین و یسار میتازد | هست شاعر علیرضا قزوه
قزویات معاصر برای علیرضا قزوه و علیرضا قزوه !
8
ناصر فیض فرماید:
با سر آمد علیرضا قزوه | شد سرآمد علیرضا قزوه
همه باید به یکطرف بروند | تا شود رد علیرضا قزوه
شعرهایش در ابتدا بودند | یک مجلّد علیرضا قزوه
چاپ آثار او پس از چندی | شد مجدد علیرضا قزوه
نیست جایی و نیست ارگانی | که نباشد علیرضا قزوه
شک ندارم که بیشتر از صد | شغل دارد علیرضا قزوه
بیت رهبر علیرضا قزوه | توی مرقد علیرضا قزوه
هرکجا میروی پیِ کاری | میرسد عد(!) علیرضا قزوه
کنگره نیست کنگره، وقتی | که ندارد علیرضا قزوه
هیچکس مصرعی نخواهد خواند | تا نیاید علیرضا قزوه
نمره دیگران اگر شد بیست | شد ولی صد علیرضا قزوه
به یقین رشد کرده از هر حیث | خاصه از قد علیرضا قزوه
شکر ایزد که زن گرفت و نماند | یک مجرد علیرضا قزوه
بوقِ تکتک تمام شاعرها | بوقِ ممتد علیرضا قزوه
یکنفر گفت: «مخلصیم آقا» | گفت: «باشد» علیرضا قزوه
وای بر حال تو اگر با تو | بشود بد علیرضا قزوه
من که میترسم از عواقب آن | به محمد، علیرضا قزوه!
قزوه یک شاعر است، اما، کاش... | هیس، آمد علیرضا قزوه
قزویات معاصر برای علیرضا قزوه و علیرضا قزوه !
9
عباس قاسم پور فرماید:
متملق! علیرضا قزوه | می زند نق علیرضا قزوه
اهل هر کار هست و فقط | نیست سارق علیرضا قزوه
و برای سفیر شدن حتماً | بوده لایق علیرضا قزوه
همۀ شاعران خسیس و کنس | مرد رازق علیرضا قزوه
شیخ صامت کتاب نخلستان | شیخ ناطق علیرضا قزوه
شاعران زیر آب غرق شده اند | روی قایق علیرضا قزوه
اکالیپتوس، سهیل محمودی | نخل باسق: علیرضا قزوه
دیدمش سوره فلق می خواند | شرّ غاسق! علیرضا قزوه
خوب و فاضل، حسین جعفریان | بد و فاسق علیرضا قزوه
بر تمام مشکلات بزرگ | گشته فائق علیرضا قزوه
فی المثل کل پنجره هاش | شده عایق علیرضا قزوه
قوتش اما فقط نمک است! | مثل سابق علیرضا قزوه
پیش مردم عزیز و «زلیل | پیش خالق» علیرضا قزوه
در فنون ظریف مثل ریا | فوق حاذق علیرضا قزوه
با همه به جز زن خویش | بوده صادق علیرضا قزوه
خواهران شوقشان دوصد گشته | چون مشوّق: علیرضا قزوه
و زده در جوابشان گاهی | زیر هق هق علیرضا قزوه
کور خوانده اند با کرشمه و ناز | شود عاشق علیرضا قزوه
با گلان دشمن است شاعر ما | جز شقایق! علیرضا قزوه
من نگفتم! عدوی او می گفت | بکند دق عليرضا قزوه
قزویات معاصر برای علیرضا قزوه و علیرضا قزوه !