دات نت نیوک

گاهی اوقات، به مطلبی بر می خورم که دوست دارم دوستانم هم آن را بدانند،ویا آنکه از دوستی ایمیلی دریافت می کنم

که محتوای ارزشمندی دارد؛ممکن است کلامی ویا شعری ویا دست نوشته ای از فرهیخته ای به دستم برسد

که ارزش بالایی داشته باشد،با خود گفتم که همه آنها را به "جویبار"بسپارم،شاید

شما هم در مسیر این جویبار قرار داشتید ...تا از آن لذت ببرید

جویبار
  • جزییات مطلب
  • تصاویر پیوست
  • ارسال نظر

سرنوشت استاد سماورساز

سرنوشت استاد سماورساز

بخشي از كتاب "برگهايي از تاريخ تهران" را مي خواندم؛اين داستان غم انگيز؛ مرا متاثر کرد.

"در اوائل سال ١٢٦٦قمري؛ملك التجار روس،ويش قرتسوف،سماوري با يك دست ظرف چايخوري براي اميركبير فرستاد.

امير ،همان سماور رسيده از روسيه رابه يكي از صنعتگران زبردست سپرد تا نظيرش را بسازد.استاد اصفهاني از عهده آن خوب برآمد.امير او را بنواخت و سرمايه اي در اختيار او گذاشت تا به فن سماورسازي بپردازد.او نيز با صرف هزينه اي بسيار چنين كرد،ولي پس از بركناري امير كار آن صنعتگر به تباهي رسيد.
داستان سرنوشت استادسماور ساز ؛بسيار عجيب و شنيدنيست.ماجرا را محمدعلي فروغي ؛به نقل از پدرش چنين بيان كرده است(در مجله يغما ؛آذر خورشيدي):

((پس از عزل امير ؛ماموران دولت سراغ سماورساز رفتند،و سرمايه دريافتي را مطالبه نمودند،چون آن را صرف تهيه لوازم كار نموده بود،نتوانست همه وجه را به ماموران بپردازد.ماموران هم استاد هنرمند را دور بازار ميگرداندند و چوب بر سر و رويش مي زدند،مگر رهگذران ترحمي كنند،چيزي بدهند تا قرض خود را كارسازي نمايد.استاد از آن ضربه ها كه بر سرش وارد آمد نابينا گشت و بقيه عمر به گدايي نشست.))

بنابراين صنعت سماور سازي ،كه مي توانست پاگيرد با رفتن اميركبير از ميان رفت و تا مدتها كسي به چنين فكر و عقيده اي نيفتاد."

برگهايي از تاريخ تهران؛داريوش شهبازي،٢٥٨


Article Rating

  • سرنوشت استاد سماورساز

ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

وب سایت

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.