دات نت نیوک

گاهی اوقات، به مطلبی بر می خورم که دوست دارم دوستانم هم آن را بدانند،ویا آنکه از دوستی ایمیلی دریافت می کنم

که محتوای ارزشمندی دارد؛ممکن است کلامی ویا شعری ویا دست نوشته ای از فرهیخته ای به دستم برسد

که ارزش بالایی داشته باشد،با خود گفتم که همه آنها را به "جویبار"بسپارم،شاید

شما هم در مسیر این جویبار قرار داشتید ...تا از آن لذت ببرید

جویبار
  • جزییات مطلب
  • تصاویر پیوست
  • ارسال نظر

جرعه ايي ازبيكرانه هاي حج

جرعه ايي ازبيكرانه هاي حج

"كعبه"
اين خانه قديمي ترين خانه است زيرا زماني كه همه جازيرآب بود(زمان حضرت نوح) خانه خدا باقي ماند وغرق نشد ،طبق فرموده امام صادق،خانه خدا عتيق است .
عتيق به معني آزاد است يعني تمام خانه ها سكنه دارد ولي كعبه خانه خالي ازسكنه است .ورب وصاحب اوفقط خداست
البته قلب انسان كامل هم چنين است كه ازبندگي ماسوي الله رهاست وهيچ صاحبي جز خدا ندارد.
ناميدن اين خانه به بيت الحرام ازآن روست كه اين بيت حرمت خاصي دارد وكعبه رفعت حسي ومقامي ممتازي نسبت به ساير اماكن دارد.كعب يعني بلندي وكعبه اولين خانه ايي است كه چنين مرتبت وبلندي رادر زمين دارد.
امام صادق فرمود : هرگنهكاري داخل كعبه شود وبدان پناه ببرد ازخشم خدا درامان است تازماني كه ازحرم بيرون رود .
اين امنيت درواقع پاسخي است به دعاي باني كعبه حضرت ابراهيم كه فرمود : خدايا اين سرزمين را آباد وبراي ساكنان امن قراربده .
كعبه چهار ركن ١-حجر ياشرقي و٢-بصري ياشمالي و٣-يماني يا جنوبي و٤-غربي يا مغربي دارد كه باطن اين اركان راتوحيد ونبوت وامامت ومعاد گرفته اند.
ركن يماني مخصوص شيعه وباطن آن ولايت است .
امام صادق فرمود:ركن يماني دري ازدرهاي بهشت است كه براي شيعه مفتوح وبراي غير شيعه مسدود ميباشد.
حضرت علي فرمودند:
اگرخدا ميخواست ميتوانست خانه خودرا دربهترين وزيباترين نقطه روي زمين قراردهد وسنگهاي آنرا از زمرد وياقوت بپاسازد ليكن خداوند بندگان خودرابا انواع سختي ها آزمايش ميكند وبامجاهدتهاي گوناگون. به بندگي واميدارد،بادشواريهاوناخوشاينديهاآنان را مي آزمايدتا كبر وخودپسندي راازقلوب بزدايد وفروتني راجايگزين آن كنند .
نهج البلاغه خطبه١٩٢

"حجرالاسود"
حجر سنگ سياهي است كه طواف ازآنجا آغاز ميشود وبه همان جا پايان مي يابد.
در روايات آمده است حجرالاسود از بهشت نازل شد درحاليكه ازكاغذ سفيدتربود ولي گناهان فرزندان آدم آن را سياه نمود.
امام صادق درباره ماهيت حجر فرموده اند: آن سنگ درابتدا يكي از بزرگترين فرشتگان الهي بوده وزماني كه پروردگار از مقربين آستانش عهد وميثاق گرفت، اواولين كسي بود كه بر پيمان الهي اقرار ورزيد وبدين جهت خداوند اورا امين برتمام خلقش گرفت وپيماني را كه ازساير آفريدگان گرفت نزد اوبه امانت گذارد وازمردم خواست كه همه ساله نزد او حاضر شوند وتجديد عهد وپيمان كنند .
اين سنگ توسط حضرت آدم به زمين منتقل گشته است.
اين سنگ ظاهري دارد كه همان حجرالاسود است وباطني كه جلوه قدرت خداي سبحان است .
اهل دل جلوه باطني حجر را وجودمقدس امام هر زماني دانسته اند .حقيقت اين سنگ نشاني از وجود مقدس امام زمان است .
قران ميفرمايد: اتي امرالله فلا تستعجلوه هان امرخدادر رسيد پس درآن شتاب مكنيد
مفسرين درتفسير آيه گفته اند : ازامام زمان خويش پيشي نگيريد ، هركس توفيق استلام حجر را پيدا كند بايد با امام زمان پيمان ببندد كه قدمي ازقدوم مبارك ومقدس حضرت جلوتر وعقب تر برندارد .
هركس در استلام حجر باخداوند زمزمه ميكند چون دستم به قدرت بيكران تو رسيد كمكم كن كه با غير تو مصافحه نكنم .
گداي كوي توازهشت خلد مستغني است/
اسير عشق تو ازهر دو عالم آزاد است /

در روايات حجر محل پيمان بستن با محبوب است ودست زدن وبوسيدن واشاره كردن به آن مستحب است.
امام باقر فرمود حجرالاسود يك پيمان است ودست كشيدن برآن چون بيعت با خداست . استلام حجر يعني دستي كه با دست خدا بيعت ومصافحه ميكند مرتكب گناه نميشود.
طواف ازحجر آغاز ميشود ازمحلي كه عطر ولايت ازآن استشمام ميشود اگر طواف سنبل زندگي حقيقي وتلاش دربندگي باشد يعني زندگي حقيقي هركس ازكنارامام زمانش ودرسايه ولايت آغاز ميشود .
حاجي درطواف ميان دو دست راست طواف ميكند زيرا حجرالاسود كه درسمت چپ او قرار ميگيرد به گفته روايات ،
دست راست خداي سبحان در زمين است ودست راست ديگر دست خود اوست پس حاجي درميان دودست راست درحركت است واين نشان ازتوان وقدرت الهي اودارد.
اين اشارت لطيف سبب ميشودتا بنده درمحضر معشوق اعلام كند هيچ چيزي را براي طواف برگرد خانه محبوب به همراه نياورده است تاخدا اورا درحصار لطف واحسانش جاي دهد.
منم كه ديده به ديدار دوست كردم باز/
چه شكر گويمت اي كارساز بنده نواز/

"طواف"
طواف برگرد معشوق، ازحجرالاسود واز كنار همان سنگ سياهي كه از روسپيدترين سنگهاي عالم وجلوه مقام ولايت است، آغاز ميشود گرچه درظاهر، جسم طواف ميكند امادرحقيقت دل به دور محبوب ميچرخد.
عاشقان اول طواف كعبه جان كرده اند/
پس طواف كعبه تن فرض فرمان ديده اند/
امام صادق ميفرمايند: همان گونه كه بابدنت درميان مردم طواف كعبه ميكني باقلبت درجمع ملايك عرش ،خدارا طواف كن .
درطواف اين تونيستي كه حركت ميكني بلكه موجي ازدرياي الطلاف ربوبي تورا باخود ميبرد . درطواف ،ريزي ،خردي ،وكوچكي ات درمقابل عظمت حق ناديده گرفته ميشود .
درطواف قطره ايي هستي كه به درياي بيكران پيوند خورده اي.
طواف هميشگي وماندگار است ،تونيز اگر از منيتهايت درگذري ،ماندني وهميشگي ميشوي . طواف، مرگ منيتها وآغاز زندگي دوباره است .
طواف، عروج ازگوشه زمين تا عرش الهي است.
آنكس كه ازحج باز ميگردد،گويا ازمادر زاده شده است .
حقيقتا درطواف ، فطرت خدايي جلوه گر ميشود وتوعبدالله ميشوي وازعبدالهوي بودن جدا ميگردي .
آغاز طواف يمين الله است وپايانش همان .
زاير،طواف را با امام زمان شروع ميكند وپشت سراوبه پايان ميبرد .
درعالم معنا طواف بينهايت است زيرا معشوق هرلحظه جلوه گري تازه ايي دارد.
درطواف اعضاء وجوارح بايكديگر هماهنگ اند حتي زبان دراين چرخيدن بي بهره نيست وبا اذكاروادعيه طواف، بادل همرنگ ويك صدا ميشود .

مرحوم سبزواري ميگويد:بيت الحرام چهارركن دارد كه به محاذات بيت المعمور ودرمقابل عرش است وعرش هم چهارركن دارد
چنانچه عوالم وجود هم چهار ركن لاهوت وجبروت وملكوت وناسوت دارد.
همچنين تجليات خداي سبحان هم چهارتاست ذاتي وصفاتي وافعالي وآثاري
وكلماتي كه اسلام برآن بناشده نيز چهارتاست سبحان الله
الحمدلله
لااله الاالله
الله اكبر
حاجي با ذكر سبحان الله ازكنارحجر،طواف را شروع ميكند وباذكر الحمدلله ازركن بعدي ميگذرد ولااله الاالله رادرركن سوم ميگويد والله اكبر رادر مستجاربرزبان جاري ميكند .
روح طواف با اين اذكار
شكل ديگري به خود ميگيرد. باذكر سبحان الله اعلام ميكند معشوق منزه ازآنست كه به طواف من نياز داشته باشد.
خداي كريم منزه است كه كرامت خودرا ازمن دريغ كند.
خداي غفور منزه است كه برخطاها ونواقص من چشم نپوشد.
خداي جواد منزه است كه مرابعد از طواف ازعطاي خويش محروم كند.
خداي عزيز منزه است كه به بنده خواهان عزت ،عزت نبخشد.
در ذكر الحمدلله صداي آتش عشق حاجي است كه به آسمان ميرسد.
حمد صداي شعله آتش است ،ذكر الحمدلله همان سوز وگدازي است كه ازدل شنيده ميشود دراين ذكر هركس سوز بجا مانده ازآتش فراق مولي را باخود آورده تابا لطف خدا اين آتش براو سردشود.
او ميگويد الحمدلله كه به لطف حق برگرد اودر حركتم ،الحمدلله كه حجابهاي عالم ماده درطواف كنارميرود، الحمدلله كه خطا كاريهاي گذشته ام مرتفع شده وچشم به راه آينده بي پاياني هستم .
ذكر لااله الاالله ذكر خفي وافضل اذكاراست .
درگفتن اين ذكر حتي لب ودهان حركت نميكند ، فقط حاجي ميداند وخدا.حاجي دراين ذكر به معبودي پناه ميبرد كه همه چيز به غير اوفاني ونابودشدني است . دراين ذكر به مولايش اعلام ميكند كه تنها به دامن اوپناه آورده است ولاغير.
با ذكر لااله الاالله بتهاي منيت درهم ميشكند وفقط نوررحماني جلوه گر ميشود دراين ذكر چشم به سوي معبودي است كه تنها او از نياز بندگان باخبر است.اين ذكر خبر ازتوحيد محض وقلعه امن الهي ميدهد.
الله اكبر درركن چهارم ، چون اين ذكر راتكرار ميكند خدارا بزرگتر ازآن ميداند كه درتوصيف او بگنجد اوغني وصمد است ومحتاج عبادت بندگان نيست . معبود بزرگتر ازآنست كه دستهاي بلند شده به سوي خودراخالي بازگرداند ونگاهي به صفراليدي آنها نكند.
اي دل بيا كه ما به پناه خدارويم/
زان چه آستين كوته ودست درازكرد/

طواف هفت شوط داردهمچنانكه قران هفت بطن دارد.درهرشوط،دري ازاسرار الهي گشوده ميشود وهفت خلق پسنديده جايگزين ميگردد.
هفت خلق مذموم عجب وكبر وحسد وحرص وبخل وغضب وشهوت .
هفت خلق محمود علم وحكمت وعفت وشجاعت وعدالت وكرم وتواضع.
اهل دل ميگويند درشوط اول پرده هاي عالم ماده كنارميرود ودرشوط دوم عالم استدلال ،رخت برمي بندد،درشوط سوم درهاي عالم مشاهده باز ميشود ودرشوط چهارم نفخت فيه من روحي براي طايف صورت ميگيرد دراين شوط نوايي ازملكوت جان بنده رانوازش ميدهد.
درشوط پنجم طايف ازعالم سرّميگذرد وبا شوط ششم وهفتم عالم خفي واخفي راطي ميكند.
طايف ظاهرا درزمين طواف ميكنداما حقيقتا دلش درآسمان برگرد امام زمانش درحركت است به همين جهت درهرشوط ازيك آسمان عبور ميكند ودلش با ملايكه عرش برحريم كبريايي معشوق طواف ميكند .اين اشواط اگرچه درظاهر شبيه يكديگرند اما باطن هريك به اندازه عالمي ازديگري فاصله داردآنهم نه عالمي باقياس عالم ماده كه عالمي باقياس ملكوت.
زاير دراشواط طواف ازغشاي مادي وجودش كه همان عالم ناسوت است گذر ميكند،همچنين ازعالم قلب كه نشان عالم ملكوت است عبور ميكند،حتي ازروح كه مربوط به عالم جبروت است،ميگذرد وبه عالم لاهوت دست مي يابد .
مفسرين عرفاني عالم لاهوت را عالم جان جانان گفته اند ،درطواف
تونه تنها درفكر نيازهاي جسمي ات نيستي بلكه ازدرخواستهاي معنويت ميگذري ،حتي نگران قيامتت نيستي بلكه به قصد ديدار جان جانان آمده ايي.
بادرد توانديشه درمان نكنم /
با زلف تو آرزوي ايمان نكنم/
جانا اگرجان طلبي خوش باشد /

انديشه جان براي جانان نكنم/

 

"سعي"
بعدازطواف ونمازطواف ونوشيدن آب زمزم بايدقدم درسعي نهاد فاصله ايي ميان كوه صفا ومروه.
طواف ونمازطواف به مقام فنارسيدن است وسعي، بقاي بعداز فناست.
امام صادق فرمود:چون به صفا مي ايستي روح خودرابراي ديداراودرروز موعود صفا ده وچون درمروه قرارگرفتي اوصاف خودرادرديدگاه خداازهرزشتي پاكيزه كن وهمچنين فرموده اند: وازهوسهاي خودهروله كن وازنيرووتوان خويش بيزاري بجوي
مصباح الشريعه،ص٤٩
حاج ملاهادي سبزه واري ميگويد:سعي، حركت ميان دوكفه سيئات وحسنات است .
صفا،نشان تصفيه روح ومَروه رمز مُروت است .
صفا،آغازراه ومروه پايان راه است . صفا،عالم باطن ومروه پايان راه است .
درصفابايداهل صفوت شوي تابرگزيده خداگردي، ودرمروه اهل مروت تابتواني باخلق جوانمردي پيشه كني.
سعي حركت ازعالم باطن به سوي عالم ظاهراست .ابتدا بايد روح وجنبه روحاني تغذيه شود بعد جسم، مَركبي براي روح گردد اول صفاوبعدمروه . اول سهم روح وسپس سهم جسم امادرهردوحالت وصال محبوب طلب ميشود.
عبد درسعي، رفت وآمد ميكند.ازصفا به مروه ،ازمروه به صفا .
دررفتن نااميدازلطف حق است ودربازگشت اميدبراوغالب ميشود. ميرود وبازميگرددامادر هر رفت وبرگشتي نگران پذيرفته نشدن حضور خويش است اويكيارخائفا فاصله اين دوكوه راطي ميكند وبارديگر راجيا باز ميگردد.
سعي مانندطواف درقالب عدد٧انجام ميشود.اين عدد حاكي ازبي نهايتي وپايان ناپذيري دارد ظاهرا ساعي هفت مرتبه فاصله صفا ومروه راطي ميكند اما باطنا تمام عمرش دراين خوف ورجا سپري ميشود

ملااحمدنراقي ميگويد:
كل حج،وقوف درصحنه قيامت است وعبد دريكي ازصحنه هاي آن ميان دوكفه حسنات وسيئات درحركت است .سعي ميان صفا ومروه درمسجدالحرام شبيه رفت وآمد پياپي بنده دردربار پادشاه است تااخلاص خودرابه او اظهاركندشايدكه مورد عنايت ورحمت سلطان قرارگيرد.
سعي ازصفاآغازميشود تانگاه ازحسنات وخيرات ومبرات برداشته شود،فاعل حسنات خداست وبنده فقط مجري اراده حضرت حق است .
اهل دل ميگويند:صفا كفه پُرِترازو ومروه كفه خالي آنست .ساعي ابتدا به سوي كفه پرحسنات خويش ميرود،اوگمان ميكند خيرات وحسنات بيشماري دركارنامه زندگي اوست اماچون خوب نظرميكند درمي يابدآنچه درچشم اوعظيم است درمقابل عظمت خداي عظيم هيچ هيچ است زيرا هيچكس نميتواندحق بندگي خداي سبحان رابه جاآورد
چنين نگاهي تنها وابسته به سعي نيست بلكه سعي سمبل زندگي روزمره بشر است . سعي ،حركت درفراز ونشيبهاي زندگي است،
حركت ازجسم مادي است تاسيربه افلاك روح. هركس دركل عمر بايدبراي عاقبت بخيري وسعادت خود سعي كندودرانجام امورمادي ومعنوي برخداتكيه كند.

سعي حركتي من الله ،الي الله ،مع الله وبالله است.
سعي ازخدا به خدا باخدا است.
بنابراين ساعي نيست كه سعي ميكندبلكه وجود خدايي اوست كه فاصله اين دوكوه را طي ميكند.
دراذكار مربوط به سعي آمده است هفت بار الله اكبر بگوييدتا اعلام كنيد خداوند سبحان بزرگترازآنست كه درتوصيفات جا گيرد. خدابزرگترازآنست كه كمك خويش راازسائل دريغ كند .
خدا بزركترازآنست كه به سعي وطواف بندگان محتاج باشد.
خدابزرگترازآنست كه درخواستهارا ناديده بگيرد.....
ساعي درصفا ازخدا صفوت وبرگزيدگي راطلب ميكند ودرمروه جوانمردي باخَلق رادرخواست ميكند.
اوسعي راسمبل زندگي بعدازحجش ميداند ،به سعي آمده تا باقيمانده منيتهايش رابه اذن حق درهم شكند وتمام خصايل نيكو را ازاينجا به زندگي روزانه اش بازگرداند.
ابن عربي ميگويد: صفا نشان صفوت وبرگزيده شدن بنده توسط خداي سبحان است .
حاجي ازخداوند ميخواهد تابه اواجازه دهد به رسم جوانمردان قيام كند وبه مروه بازگرددتادراصطفاء باقي بماند.
آنكس كه ازسوي محبوب انتخاب شد وبرگزيده گشت درامر بندگي راكد وساكن نمي ماندزيرابرگزيده خداي سبحان لحظه ايي ازعبوديت شانه خالي نميكند ،هميشه دررفت وآمدميان صفا ومروه بندگي است وسيركمالي
اش متوقف نميشود.
زود فرود آي به مسعي گراي/
بي سروبي پاي به وادي درآي/
درتك ودو باش كه آنجا به تك/
يافته اند آنچه نيابد ملك/
نقش كف پاي تودرآن زمين/
روضه فردوس شود روز دين/
استاد بروجردي

...ادامه دارد



Article Rating

  • جرعه ايي ازبيكرانه هاي حج

ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

وب سایت

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.