حج؛ از بی خودی تا با خودی
حيرت و سرگرداني جزیی از فلسفه مناسک حج هست... طواف، هفت دور چرخیدن به دور كعبه است؛ هفت دوري كه هيچ ذكر واجبي ندارد ...حتي حرف زدن و خنديدن هم باطلش نمي كند...فقط بايد با جمعيت به دور خانه خدا چرخيد ، دور زدني كه از صدر اسلام تا حالا هيچگاه تعطيل نشده است؛...ديدن جمعيت طواف كننده از نزديك حس خيلي خوبي به انسان ميدهد، دریایی است آرام و بی سکون .اما،در طواف بايد خودت گام برداري و اين یک کار را به جمعيت نسپاري. بعد هم "سعي بين صفا و مروه". از صفا شروع می کنی،گاهی آرام ، گاهی به هروله، به مروه که رسیدی،گویی نرسیدی، دوباره باید برگردی.رسیدنی در کار نیست. نه یک بار ، که هفت بار.هنگام سعی به جای آدمها چشم ها دو دو می کند. به ایام تشریق (اعمال حج تمتع) که می رسی، باید سرگردان بیابان شوی. صبح روز عرفه همه حاجیان باید لنگ و ازار خود را به تن کنند، دل و تن از همه چیز برکنند و به بیابان بروند. باور کردنی نیست. ماندن با معرفت در بیابان عرفات از ظهر تا غروب شرط قبولی اعمال است، اینجا هیچ شرط واجب دیگری برای قبولی ندارد، اما خط قرمزهایی دارد...اینها را نمی شود رعایت نکرد. هر چه حواست را پرت می کند باید بگذاری و بگذری و چشم ببندی...از هرچه ظلم و تعدی است باید بپرهیزی، از هرچه بی تابیست باید گریز کنی...خلاصه خدا در عرفات ترمز سرکشی ها را می کشد. اگر سرکشی کنی باید قربانی بدهی ، تعارف هم ندارد. نیم روز وقوف در گرمای عرفات ،آدم را برای سه شبانه روز دیگر آماده می کند.از عرفات به مشعر الحرام و از آنجا به منی.خودت هستی و دو حوله ندوخته و خدای خودت...آیا بالاخره چشمت خدا را می بیند؟ حجت خدا را چطور؟ گوارایشان باد آنانکه می بینند.
اين سرگرداني کم است ، همراهي با جمعيتي میلیونی كه از همه كشورها آمده اند،هم به آن اضافه می شود. اینجا ، باید باور کرد که همه اینها بنده خدایند...همانقدر که تو عزیزی ،آنها هم عزیزند، بلکه عزیز تر. باید از خودت بگذری. فخر نفروشی ،اخم نکنی، حتی کمکشان کنی. دستشان را تاجایی که می توانی بگیری. پیر است، مریض است، زبانش را نمی فهمی، در طواف هلت می دهد، خیسی عرقش تمام وجودت را خیس می کند، تند مزاج است ،کثیف است، سیاه است ، زرد است ،.. باشد، هر چه هست باید بپذیری اینجا او هم میهمان خدای کعبه است، خدا او را هم دعوت کرده است.اگر تو مشروط دعوت شده ای شاید او از ابتدا دعوت قطعی داشته است، "تحمل مي خواهد"،باید حوصله داشته باشی ، صبر کنی ، باید زیبایی های خودت را نبینی، اگر اینگونه شد همه این ناراستی ها ،کژی ها و تلخی ها ،را زیبایی خدا می بینی…
آن نفسي كه با خودي ، يار چو خار آيدت
وان نفسي كه بي خودي يار به كار آيدت !
آن نفسي كه با خودي ، خود تو شكار پشه اي
وان نفسي كه بي خودي ، پيل شكار آيدت
آن نفسي كه با خودي ، بسته ابر غصه اي
وان نفسي كه بي خودي ، مه به كنار آيدت
آن نفسي كه با خودي ، يار كناره مي كند
وان نفسي كه بي خودي ، باده يار آيدت
آن نفسي كه با خودي ، همچو خزان فسرده اي
وان نفسي كه بي خودي ، دي چو بهار آيدت
واقعا از خودگذشتگی، صبر و تحمل ديگران از لازمه هاي سفرحج هست؛اگر تحمل کنی شیرینی سفر حج برایت دو چندان میشود..
حيران و حيرت زدگي و سردگمي و رفت و آمد و دور زدن ،و هروله كردن و پذيرش ديگران،تاب آوردن در جمعی چهارمیلیون نفری، بی خودی می آورد. این بی خودی كمك مي كند كه هر كسي خودش بشود،خود واقعي،يعني اول بايد باور کند كه سرگردان است.اگر خودش نشود ، سرگرداني را نمي فهمد، حالا اگر فهميد خودش است، براي سرگرداني ش چاره پيدا كند...چاره اش آنست كه بفهمد پناهش فقط خداست...فقط خداست و هر آنچه غير خداست را بايد كنار بگذارد.
گفتا به من در نیمه شب پنهان بیا پنهان برو
در باغ پر ریحان من خندان بیا گریان برو
گفتا که بر کس ننگرم بر عاشقان عاشقترم
در خان من گر آمدی با جان بیا، بی جان برو
گفتا اشارت ساز کن این گفتگو را راز کن
با سر بیا در پیش من افتاده و خیزان برو
گفتا که من یک آتشم سوزنده و هم سرکشم
با من درآمیزی اگر با آتشی سوزان برو
من او شدم در او شدم بیخود از آن یاهو شدم
گفتا در آخر این سخن ، بی خود شدی حیران برو
مولانا
مکه مکرمه
بیست و دوم شهریور ماه هزار و سیصد و نود وچهار