جمعه 10بهمن دومین روز حضورم در استامبول بود.به لطف یکی از دوستانم -آقای دکتر احسان شمسی- ، با آقای دکتر کاوس حسن لی قرار داشتم که بروم دانشکده ادبیات دانشگاه استامبول ، تا ایشان کمی در مورد استامبول توضیح بدهند.شب قبل ،در اینترنت جستجو کردم دیدم ایشان استاد تمام در رشته ادبیات فارسی هستند .شاعر هم هستند ودر خصوص مطالعه تطبیقی ترکی و فارسی هم کار علمی کرده اند.حتی قبل از اینکه به استامبول بیایند در این دانشگاه سخنرانی هم داشته اند.البته پس از آشنایی با ایشان متوجه شدم ایشان استاد دانشگاه شیراز هستند و پنج ترم به صورت استاد مدعو به دانشگاه استانبول آمده اند و الان هم روزهای آخر حضورشان در استانبول را می گذرانند.
برای اینکه به به موقع به قرار برسم چند تا نگرانی داشتم..مهمترین نگرانیم تجربه بد سفر درون شهری دیروز در استامبول بود ، که تقریبا چهار ساعت طول کشید تا بیست کیلومتر داخل شهر رو طی کنیم. از غرب استامبول به شرق.مشکل اصلی شهر هم پل های روی تنگه هست که پاسخگوی حجم تردد آسیایی –اروپایی استامبول نیست.مشکل دوم این بود که کمتر کسی رو می شود توی شهر پیدا کرد که به انگلیسی بتونه صحبت کنه.ومشکل سوم هم نبود نقشه های دقیقی بود که آدم رو به نزدیکترین ایستگاه اتوبوس یا مترو راهنمایی کنه.
اول صبح نقشه خطوط مترو و نقشه گرشگری شهر استامبول را از اینترنت گازوییلی !! هتل دریافت کردم،
نقشه مترو استانبول^
مسیر محل هتل تا دانشکده ادبیات دانشگاه استانبول^
با کمک نقشه ها و راهنمایی که از گارسن هتل ، زمان صرف صبحانه گرفتم متوجه شدم که باید سه تا خط عوض کنم تا به محل قرار برسم.اول ، از ایستگاهی که نزدیک هتل بود بروم تا آیریلیک چشمه ، بعد ، از مترو خارج بشوم، و وارد مترو دیگری بشوم که کمی فاصله داشت و به مترو مرمره معروفه، و از زیر دریا عبور می کنه، که ترکها اون رو یک هنر مهندسی خودشون می دونن ، بعد در اولین ایستگاه در بخش اروپایی پیاده بشوم، سوار تراموا بشوم و به ایستگاه دانشکده ادبیات برسم.از خوش شانسی ام وقتی که کاغذ آدرس دستم بود و می خواستم از کسی کمک بگیرم یکی اومد و اولا بخشی از راه رو با هم همسفر بودیم بعد هم برای ادامه مسیر راهنماییم کرد. اون یک دختر کرد بود که در بانک کار می کرد و از ایران هم خوشش نمیامد .با شخصیتهای جهانی کم وبیش آشنا بود ، نسبت به احمدی نژاد ابراز تنفر می کرد ولی از امام خمینی به بزرگی یاد می کرد. توی همین مدت کوتاه می گفت آرزوی مااینه که کشور کردستان رو داشته باشیم.از اوجالان و اردوغان و چه گوارا و ... هم یاد کرد.بعد همی می گفت به حاطر اینکه در ایران دموکراسی نیست و حجاب الزامیه از ایران خوشم میاد.بلیط مترو خیلی گران بود برای ما که تک بلیط می خریدیم هر بلیط 4لیرترک(هر لیر حدود 1500تومان)وبرای آنها که کارت داشتند 5/2(دو ونیم)لیرترک هزینه هر سفر بود.در یک روز 5بار سوار مترو و تراموا شدم ،یعنی 20لیر.البته در آلمان هزینه یک بلیط 4یورو هست اما در تمام روز بدون محدودیت می شود سوار شد.
با بیست دقیقه تاخیر رسیدم،البته راس ساعت 10به آقای دکتر زنگ زدم و ازایشون به خاطرتاخیر احتمالی پوزش خواستم، متوجه شدم آمدند جلوی دانشکده ،کنار خیابان قدم می زنند تا همدیگه رو ببینیم.حسابی شرمنده شدم.
آقای دکتر ،که توی دانشگاه و وقت سخنرانی هاشون ایشون رو پروفسور حسن لی خطاب می کنند ودر طول سی ماهی که دراستامبول هستند رابطه خیلی خوب و صمیمی با مردم و فرهیختگان شهر برقرار کرده اند، خیلی ساده تر از انتظارم ظاهر شدند،و در چهره شون نوعی نگرانی دیدم.فکر کردم چون ماموریت اداری ایشان خاتمه یافته و چند روز دیگه به طور کامل برگردند ایران و ترم بعد رو مجددا در دانشگاه شیراز ادامه بدن، باید زودتر برن خونه به کاراشون برسن،اما یه نگرانی جالب داشتند،که توی این فرصت کوتاه چند ساعته چطوره می تونند استامبول رو برای من معرفی کنند؟می گفتند ای کاش یک کمی بیشتر می موندید؟ دوست داشتم موزه معروف استامبول رو ببینید،پانارامای شهر هم خیلی دیدنیه،کاخهای سلاطین عثمانی، مساجد معروف شهر ، بازارهای سنتی...یااینکه بریم باکشتی های تفریحی گشتی در تنگه بسفر داشته باشیم که هم ساحل اروپایی وهم ساحل آسیایی رو ببینیم وتا نیمه های تنگه به سمت دریای سیاه حرکت کنیم . ناهار رو چی کار کنیم .الان ساعت 10:30دقیقه است برای اینکه به پرواز برسید باید حداقل ساعت دو و نیم حرکت کنید؛آخه چرا فرودگاه صبیها گرفتیدکه در شرقی ترین قسمت استامبول هست ،اگه از فرودگاه آتاتورک می رفتید خیلی راحتتر بودید.خلاصه نگرانی ایشون از این بود که چرا کمتر می تونن به میهمانشان لطف کنند😊
این حرفها رومی زدند و برای اینکه از وقت بهتر استفاده کنند به سمت مراکز تاریخی و مسجد سلطان محمد فاتح قدم می زدیم.یعنی حدود سه ایستگاه .پای ایشان هم درد می کرد و کمی آن را می کشید.اما از درد پا هیچ نمی گفتند.
یک بازار زیبا در مسیر بود،بازار سنتی وقدیمی وگردشگری استانبول،کاپالی چارشی .
؛ویژگی این بازار تنوع زیاد محصولات اون بود؛تقریبا همه چیز توی بازار فروخته می شد؛از نظر معماری شبیه بازار تهران بود؛بزرگ ، شبکه گذر ها و معابر تو در تو ؛تقریبا یک شبکه معابر کامل بود ، اما گذرهای اون خط مستقیم نبودند،عرض اونها هم کم وزیاد بود،برای گردشگران خیلی جذابه.بر اساس یک نظر سریع می شه گفت بازار استامبول از بازار تهران دلباز تر بود،عرض معابرش به نسبت تهران بزرگ تر؛نوع نقاشی های سقف زیبا و نورپردازی مغازه ها زیباتر بود.
به سرعت که از بازار خارج شدیم دیدم یه پسر کوچولو «هل»می فروشه،هل یک قطعه چوب مخروطی شکله که به شکل خاصی خراطی میشه،برام جالب بود؛یکی برای ایمان خواستم بخرم که دکتر حسن لی زحمت کشیدند وحساب کردند،3لیر ترک
در مسیر یک مغازه فروش تابلوهای خوشنویسی سر راهمان بود، وقتی سوال کردم توضیح دادند که هنرمندان ترکیه تذهیب هاوخوشنویسی های اعلا دارند و معمولا در چنین مسابقات هنری از ممتازین جهان اسلام هستند
کم کم به محوطه بزرگی وارد شدیم،طراحی محیطی خیلی زیبا،باغچه های سرسبزی که افراد زیادی روی آنها نشسته بودند و استراحت می کردند، یک فضای تفرجی عالی.
چنین تصور کنید اگر مستقیم به مقابل نگاه کنید، سمت راست شما یک ستون بزرگ سنگی ست که گفته می شود بسیار تاریخی است ،وبه صورت یک تکه از مصر منتقل شده است، نمونه ای جدیدتر هم در کنارش ساخته شده.ارتفاع اولیه این بنا 32متر بوده است و هم اکنون 20متر می باشد ،و در زمان فرعون پادشاه مصر تقریبا 3500سال پیش ساخته شده است و در سیصد سال بعد از میلاد مسیح به این مکان منتقل شده است،وزن تقریبی آن را سیصد تن و جنس آن از گرانیت می باشد.
کمی آن سو تر هم مسجد بزرگ و با شکوه سلطان احمد قرار دارد.سمت چپ همین راستای دید هم مسجد بزرگ و زیبای ایا صوفیا دیده می شود،اگر چه مسجد ایا صوفیا بزرگی ، شکوه وزیبایی چشم نوازی دارد اما چون نشانه مسیحیت و دوران سیطره بیزانس-امپراطور روم باستان-بوده است ، سلطان احمد دستور ساخت مسجدی می دهد که نشانگر شکوه اسلام باشد،و مسجدی می سازد که چندین برابر ایا صوفیاست.بسیار زیبا ، با دید بسیار عالی از جهات مختلف و شش مناره بلند .
برای ورود به محوطه مسجد محدودیت گذاشته اند،که بعد از ساعت 13:30امکان بازدید از مسجد فراهم می شود، الان نمازگزاران جمعه وارد می شوند. البته به مدد آقای دکتر حسن لی و گفتگوی کوتاه ایشان با نگهبان ، توانستیم از درب دیگری وارد محوطه بشویم.محوطه بسیار سبز و جذاب بود.وارد مسجد که شدیم صدای تلاوت قران به گوش می رسید،نمازگزاران که وارد مسجدمی شدند به صف قرائت می پیوستند .مسجد بسیار بسیار بزرگ است.اسامی مبارک الله، محمد ، علی ، فاطمه ، حسن و حسین بر بالای مسجد یعنی جدار داخلی گنبد بلند آن نقش بسته است،اگر چه ابوبکر و عمر وعثمان هم نامشان آمده است.مسجد چهار ستون بسیار بزرگ دارد که قطر هر یک حدود شش متر است،لوستر مسجد هم کاملا با آنچه در ایران می بینیم متفاوت است،لوستر مثل یک دایره خیلی بزرگ است که دایره های متعدد داخل آن قرار دارد و همه آنها در یک سطح است،یعنی مجموعه ای دایره هم مرکز.که لامپ زرد با نور نسبتا کم بر آن قرار دارد،و وظیفه روشن کردن مسجد را بر عهده دارد.به این ترتیب سطوح ارتفاعی مسجد فاقد نور کافی می باشد.
چند دقیقه ای در مسجد نشستیم،هم کمی خستگی بگیریم و هم اینکه نکاتی را آقای دکتر حسن لی بازگو کنند.ایشان می گفتند : زنان ترک بسیار کم به مسجد می روند ،فضای زنانه مساجدهم در ترکیه بسیار کم است،دیگر آنکه هنر ومعماری ترکیه و عثمانی بر برزگا و شکوه تاکید دارد در حالی که هنر و معماری اسلامی-ایرانی بر نهایت ظرافت و زیبایی .نکته مهم دیگر آنکه شاهان عثمانی به ویژه سلطان سلیم و سلطان سلیمان و ... علاوه بر اشعار ترکی ، مجموعه اشعار فارسی دارند، مجموعه ای که مملو از واژگان عارفانه ایست که امثال آن در شعرهای حافظ دیده می شود.می و جام و مغ ،مغبچه و...در حالیکه آنها در فرمانرواییشان بسیار بی رحم و خون ریز بوده اند.در همین موضوع مقاله ای از دکتر حسن لی منتشر شده است با عنوان:اخلاق شاعرانه،رفتار حاکمانه. نکته دیگر مساجد ترکیه حکومتی اداره می شوند.در هر مسجد سه نفر حقوق بگیر هستند، امام جماعت، موذن و سرایدار.اینکه در هر روز پنج وعده صدای اذان از مساجد بلند می شود به خاطر آن است که کارمندی ، موظف است این کار را بکند تا حقوق پایان ماهش از سازمان دیانت (با کسر ن بخوانید) برقرار شود.همینجا بود که دو کتاب به من هدیه دادند،یکی معرفی استانبول به زبان فارسی و دیگری مجموعه اشعارشان که در مورد استانبول سروده اند و آقای دکتر ...استاد زبان فارسی استانبول آن را به زبان ترکی ترجمه کرده اند،برای آنها خیلی جالب بوده که یک فارسی زبان ، در مورد شهرشان به زبان فارسی شعر سروده است.
دوباره حرکت کردیم،چند تا عکس گرفتیم . ایشون پیشنهاد دادند که از فرصت باقیمانده برای یک سفر دریایی استفاده کنیم.خیلی استقبال کردم.بعد از خرید بلیط کشتی حدود 50دقیقه فرصت داشتیم.
بازدیدی هم از بازار قدیمی ادویه داشتیم،بازار مصری، که پیشتر بازار ماهی فروشان بوده است و امروزعطر خوب ادویه وقهوه اصیل ترک در بازار پیچیده بود.این بازار مربوط به قرن هفدهم است،اینجا در کنار ادویه همه میوه ها را خشک می کنند.کدو،هندوانه، طالبی ....
وارد کشتی شدیم.تور کشتی حدود یک ساعت و چهل و پنج دقیقه طول کشید.در تنگه بسفر، ابتدا به سمت شمال حرکت می کند و تا نزدیکی پل بسفر،می رود و سپس به سمت جنوب بر می گردد.مجموعه ای عکس هم عایدی این سفر بود،مسیر رفت را از کنار ساحل اروپایی رفتیم و مسیر برگشت را از کنار ساحل آسیایی بازگشتیم.در دو سمت مسیر،مناظر زیبایی دیده می شد.در سمت اروپایی کاخ دلمه باغچه(تصویر زیر) ،در کنار ساحل دیده می شود. همان کاخ معروفی که مقر حکومت پادشاهان عثمانی بوده است،و بعد از آن نیز روسای جمهور ترکیه هم به عنوان دفتر اروپایی خود در آن دوره هایی از سال را سپری می کردند.اتاقی که کمال مصطفی آتاتورک در آن جان سپرده است و آن تخت مرگ نیز ، همچنان پابرجاست.
بعد از سفر دریایی ، بدو –بدو به سمت مترو مرمره رفتیم که به پرواز برسم.مترو مرمره با آقای دکتر حسن لی خداحافظی کردم واز همه محبتهای ضمیمانه شان تشکر کردم.ایشان بسیار صمیمانه گفتند وقتی به فرودگاه رسیدی برایم پیغام بده تا خیالم راحت بشود:)از هم جدا شدیم.
دوباره بعد از گذشتن از مترو زیردریایی مرمره، در ایستگاه آیلیک چشمه یعنی شرق تنگه بسفر پیاده شدیم و از آنجا با مترو دیگری به آخرین ایستگاه فعال (کارتال) در خط ام3رفتم.آخرین استگاه بود؛ تا الان حدود چهل و پنج در راه بودم؛همه مسافران پیاده شدند ،از ایستگاه خارج شدم،در مقابلم خیابانی بود با عرض خیلی زیاد ،پایین شهر بود،به یاد خیابان خاوران وجاده خراسان افتادم! چند مینی بوس پر از جلو ما گذشتند،پر از مسافر، باید به هر ترتیبی که شده جا پیدا می کردم ، و یا اینکه با تاکسی می رفتم.مینی بوسها مقصد های مختلف هم داشتند،چون همه ترکی نوشته بودند احتمال خطا هم بود، ترجیح دادم با تاکسی بقیه مسیر تا فرودگاه صبیها را طی کنم،که دچار اشتباه در انتخاب مینی بوس نشوم.چون این ایستگاه در میانه یک خط طولانی بود که باقی ایستگاهها به بهره برداری نرسیده است، پایانه مینی بوس یا اتوبوس پیش بینی نشده بود،اوضاع به هم ریخته ای بود.البته بعدا متوجه شدم که کار خیلی خوبی کردم چون علیرغم اینکه بخش زیادی از راه رابا مترو آمده بودم اما باقیمانده سفر حدود یک ساعت طول کشید و هزینه تاکسی متر 41 لیر ترک شد،یعنی تتمه کار نزدیک 65 هزار تومان هزینه داشت(هر لیر 1500 تومان )،سفر در ترکیه بسیار گران است مخصوصا اگر با تاکسی باشد. . مجموعا یک ساعت و 45 دقیقه در مسیر بود.الحمدلله به موقع رسیدم
یک نکته جالب اینه که استامبول دو فرودگاه دارد ، اولی که قدیمیتر هست به نام همسر آتاتورک و فرودگاه بعدی به نام خود آتاتورک!!!!
حالا حدود ساعت 5 بعد از ظهر است.باید به سرعت کارت پرواز بگیرم،نماز بخوانم.برای ناهار همبرگری سفارش بدهم و به سالن پرواز بروم.این فرودگاه هم خیلی بزرگ بود.پرواز 15 دقیقه تاخیر داشت .مقصد ازمیر بود.سومین شهر بزرگ ترکیه.تا زمان پرواز هم پیدا کردن صندلی در سالن فرودگاه برای نشستن نیاز به شانس زیاد داشت.
سفر دو روزه ام به استانبول به پایان رسید.وسعت زیاد شهر،جنبش و حرکت مردم، زیبایی طبیعی- تاریخی و تمدنی و در کنار همه اینها ترافیک وحشتناک و خسته کننده، توصیف یک جمله ای من از استانبول است.