از عصر روز سه شنبه هشتم ذي الحجه تا ظهر روز شنبه دوازدهم پس از محرم شدن از مكه خارج شديم به سمت بيابان عرفات...روزهاي سختي را پشت سرگذاشتيم...البته اعمال اين روزها واقعا سخت نبود،اما مقدمات انجام آنها خيلي سخت و طاقت گير بود...
شب اول را در صحراي عرفات بيتوته كرديم؛ اقامت واجبي نيست؛بيتوته آن شب مستحب است.از روز هشتم ذي الحجه به عنوان" روز ترويه" نام مي برند،يعني روز مهيا شدن امكانات براي حضور حجاج. دليل ديگر هم جمع شدن حجاج ايراني از روز قبل از عرفات، حضور در مراسم برائت از مشركين بود ،بعد از واقعه جمعه خونين مكه در سال٦٦، دولت عربستان با اعمال محدوديتهاي زياد،صبح روز نهم را براي انجام براعت از مشركين مجاز مي داند...
حاجيان بايد در مكه و بهتر است در خانه خدا محرم شوند و از شهر خارج شوند.حاجيان عهد بندگي را در كنار خانه خدا مي بندند،براي گردن نهادن به فرمان الهي،سر به كوه و بيابان مي گذارند و پس از چهار شبانه روز، گذار از وادي شناخت و شعور و منيت ،به مكه باز مي گردند تا با شوق مضاعف بندگي،به طواف كعبه دل بروند.
عرفات خارج از محدوده حرم قرار دارد،در بيست و دو كيلومتري شرق مكه...يك شبانه روز كامل در چادرهاي عرفات تا غروب روز عرفات...البته وقتي كه از عرفات خارج شديم حدود ١١شب بود...در عرفات همان خيمه هاي خيلي قديمي برپا بود...داخل چادرها دو-سه دستگاه كولرآبي بود ،كولرهايي كه روي زمين مي گذارند...شايد چهار پنج نفر اطراف خنك مي شدند!اما اينها بايد شصت نفر را خنك مي كردند!
شب دوم هم كه رفتيم صحراي مشعرالحرام...براي درك بهتر اين فضا،بيابان هاي حدفاصل قم تا تهران رو به خاطر بياوريد...در اين فضا، تنها يك زيرانداز ، روي تكه اي از خاك داشتيم...خوابيديم...دو حوله هم بر تن داشتيم و ديگر هيچ. شايد يكي از عميق ترين و لذيذ خواهاي سفر رو تجربه كردم،يك صحرا انسان سفيد پوش...شبيه قبرستاني است كه قبرها پوشانده نشده اند...آن شب تا فردا هيچگاه آب خنك به دهانمان يا پوستمون نرسيد...اما خاطره شيريني بود.
صبح،بعد از طلوع آفتاب؛ مسير مشعرالحرام تا مني را به همراه همه حاجيان پياده رفتيم. حدود دو ساعت طول كشيد.سيل جمعيت ديدني بود.هركس ساك دستي در دست داشت و هماهنگ با علم كاروانش حركت مي كرد.صحنه خوابيدن در مشعر و حركت از مشعر،به خاطر آنكه همه حاجيان در اين بيابان خشك سفيدپوش هستند،به تصوير ما از قيامت نزديك است.
صبح روز عيد قربان(روز پنجشنبه) پس از رسيدن به چادرها،با توقف بسيار كوتاهي به سمت جمرات حركت كرديم،چند نفر از زائرين كمي زودتر از بقيه حركت كردند،مسير چادرهاي ايراني تا جمرات حدود دو ونيم كيلومتر مي باشد،اين مسير پنج خيابان موازي دارد كه همه آنها در فاصله چادرهاي ايرانيان و محل جمرات قرار دارد،و در تمامي دو طرف اين راهها چادرهاي سايركشورها قرار دارد،طي اين مسير به صورت پياده به طور عادي چهل و پنج دقيقه طول مي كشد...فاصله زماني ما تا حادثه فاجعه بار آن روز عيد،حدود ده دقيقه بود،اگر چه به دليل تغيير مسير توسط پليس هيچگاه با صحنه هاي فاجعه برخورد نكرديم.هم كارواني هاي ما كه زودتر حركت كرده بودند،در حادثه گرفتار شده بودند،و همه آن صحنه هاي باور نكردني را به چشم ديده بودند،آنها،شهادتين را برزبان جاري كرده بودند و چشمهاي حيران و بدنهاي بي تكانشان زير آفتاب؛قبض روح را انتظار مي كشيده،اما آنها پيمانه عمرشان پر نشده بود و پس از ساعتها تاخيربا آرام شدن فضا؛كشان كشان خود را به چادر رساندند.
دو شب را داخل چادرهاي منيٰ خوابيديم؛حدود٦٠متر مربع چادر،با حدود٥٠نفر ...سيستم تهويه هم كولر آبي؛
صبح ها قبل از اذان صبح همه در چادر بيدار مي شدند؛البته هرچي زودتر بيدار مي شديم؛سريعتر نوبت دستشويي مي رسيد! ناگفته نماند وضع سرويسها؛به نسبت گذشته و شرايط بياباني منا؛خيلي قابل قبول بود،البته انتظاراتمون هم به ميزان قابل توجهي كاهش يافته بود...
روز بعد از حادثه،(روز جمعه)براي اعمال روز دوم ؛ صبحانه صحرايي و حركت به سمت جمرات براي سنگ زدن به شيطان...تقريبا ٤٥دقيقه پياده كه رفتيم رسيديم به جمرات...همه چيز مرتب و آماده بود؛پليس هم حضور موثري داشت...خيلي زود انجام شد،...با چند نفر از هم كاروانيها قرارگذاشتيم كه مستقل از كاروان به حرم برويم و اعمال تمتع در حرم رو انجام بدهيم...اين اعمال شامل طواف حج تمتع؛سعي و طواف نساء هست...با پايان يافتن اعمال خارج از مكه،ازدحام در مسجدالحرام افزايش مي يابد،براي همين تصميم گرفتيم خودمان جداگانه اين اعمال را انجام بدهيم...همه چيز خوب بود جز ترافيك شهر و گرما،البته جمعه بودن و شلوغي حرم وقت نماز جمعه را هم در نظر بگيريد...الحمدلله انجام شد،به اين ترتيب از همه محرمات احرام خارج شديم...بقيه كاروان احتمالا شب سيزدهم مي روند،فكر مي كنم به زحمت بيفتند.
روز جمعه كه خواستيم به مني برگرديم با ترافيك بي سابقه شهر و ممنوعيت تردد خودروهادر محدوده حرم مواجه شديم؛ماشيني نبود كه به مني برگرديم،قيمت كرايه تا پنج برابر...به ناچار به هتل برگشتيم؛يك پياده روي بيش از نيم ساعته در گرماي نيم روز مكه...از قضا مدير هتل اجازه داد تا وارد شويم؛هتلها در اين ايام براي حفظ مسوليت امنيت اتاقها،كلا قفل مي شوند...استراحت كوتاه،دوش و آماده شدن براي بازگشت به مني...از نظر شرعي بيتوته در مني جزء واجبات است...با معطلي زياد و تحمل سختي و بدعت برگشتيم به منا...حدود ساعت١٠شب.ديشب هم استراحت كرديم توي همون چادر ها....
صبح شنبه(دوازدهم) هم براي سومين روز رمي،به جمرات رفتيم...به خاطر ايجاد انضباط،دولت عربستان موظف كرده بود كه زائران ايراني؛حد فاصل ١٠صبح تا١٤به سمت جمرات نروند...براي همين صبح اول وقت رفتيم سنگ زديم؛مجددا در آن گرماي زياد به چادر بازگشتيم (حدود دو ساعت به طول انجاميد)،بعد تا ظهر در گرماي چادر ها مانديم؛ همین كه ظهر شرعي گذشت زمان پايان همه اعمال فرارسيد؛از مني خارج شديم،چه خارج شدني! بيشتر حاجيان مسير چادرها تا هتل را پياده طي كردند...به طور معمول دو ساعت طول كشيد اما ناتوانها،زمين گير شدندو گاه تا چهار ساعت در راه بودند.
حالا ديگر حاجي شديم و بايد خيلي زود مهياي بازگشت به ايران بشويم.اولين پرواز بازگشت حجاج،ساعت ١١صبح روز دوشنبه است و ما سه شنبه به ايران بازمي گرديم.
فضاي رواني سنگيني كه بر حج امسال حاكم بود،حج سال١٤٣٦را متفاوت از همه سالها كرد.اما اين نيز گذشت.
برخي از روزها، خيلي سخت؛گذشت؛روزهايي كه در تمام طول تاريخ خاطره آنها ماندگار خواهد شد را از نزديك درك كرديم و همواره ،نزديكي مرگ را در كنار خود احساس مي كرديم.حال كه در مسير بازگشت هستيم،نمي دانيم،آيا توانستيم كه توشه اي در انبان خود ذخيره كنيم؟